-
کتاب دزد
یکشنبه 8 فروردینماه سال 1389 19:39
تا حالا شده بخوایین یک اتفاقی رو که براتون اتفاق افتاده رو فراموش کنین؟؟ موفق هم شدین؟؟؟ من دارم این کار رو می کنم!خیلی دلم میخواد راجبعش حرف بزنم اما مطمئنا دیگه نمی توانم فراموشش کنم!! پس بی خیال! اگه تا ۱ هفته دیگه موفق نبودم میام میگم! بعضی ها چه دودر بازند!!! و جالب اینکه به ایرانی بودن یا آمریکایی بودن هیچ ربطی...
-
نوروز ۸۹
سهشنبه 3 فروردینماه سال 1389 01:53
نوروز آغاز قصه ای دیگر است قصه ات بی غصه باد. سلام به دوستای خیلی خوبم مثل توییگی و سوگند که منو با کامنتای خوبشون حسابی سرحال آوردن. حتی اگه آپ هم نکنم اونا هوامو دارن! بچه های پایداری عیدتان مبارک! اول از همه انشالا سالی پر از شادی و برکت و عشق داشته باشیم آمین . سال ۸۹ را با ۷ نفر از دستانمون در خانه آغاز کردیم. در...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1388 07:32
دوباره سرما خوردم! عجب سال گندی بود!! از همه نظر! سی یا سی که قربونش برم دیگه چی می خواست بشه! از نظر سلامتی که هرچی فلو بود من گرفتم! ۴ بار آنفولانزا گرفتم!! ۱ بارش که تا دم مرگ رفتم واقعا آنفولانزای خوکی عجب ویروس سر سختی بودا!! دوباره عینکی شدم! ۶بار دندان پزشکی رفتم! از هیچ نظر از سال ۸۸ خوشمان نیامد! انشالا زودتر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1388 03:02
سلام به همه. دیروز یک جشن باحال توی دانشگاه بود. من و سید می خواستیم بریم ٬قرار بود سید از دانشگاه بیاد دنبال من از اونجا بریم جشن. آمدن سید همانا و در آسانسور گیر کردنش هم همانا بیچاره ۱ ساعت توی آسانسور گیر افتاده بود!! هی به من زنگ زده بود که بهم بگه ولی من سر کار بودم نمی شد جواب بدم! پلیس اومده بود و آمبولانس و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 اسفندماه سال 1388 08:24
سلام دوستان گل. امروز حالم یکم بهتره! با خالم حرف زدم٬ تولدش بود. خیلی انرژی گرفتم. امروز می خواستم درس بخوانم اما از آنجایی که هر خواستنی توانستن نیست٬ لذا من هم نتوانستم! به جاش رفتم خرید که چقدر بیشتر حال داد بعد یک فروشنده ایرانی هم اونجا کار میکرد هی بهم گفت چقدر هیکلت خوب شده منم جو گیر شدم ۵۰ دلار ازش خرید...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 اسفندماه سال 1388 08:10
سلام بچه ها! دیگه روم نمیشه حتی کامنت هارو جواب بدم! چی بگم هی میام و میرم! فکر کنم هیچ خواننده ای برای وبلاگم باقی نگذاشتم. خلاصه شرمنده ی اخلاق رژیمی همه تون هستم! توی این چند وقتی که نبودم خیلی سرم شلوغ بود. ۳ تا امتحان توی یک روز داشتم! برام خیلی سخت بود مخصوصا که استاد آناتمی و فیزیولوژیم اجازه نداد که از دیکشنری...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1388 22:04
سلام بچه ها جای همه توی کنسرت اندی واقعا خالی بود به جرات میگم بهترین شب زندگی من بود! آنچه در کنسرت اندی گذشت: کنسرت اندی در یک سالن که توی یک موزه ماشین بود برگزارشد. سالن مال یک آقای دکتر ایرانی بود.مثل سالن های عروسی بود میز و صندلی و یک پیست رقص بزرگ.برنامه راس ساعت ۸.۳۰ شروع شد بدون هیچ تاخیری! قبل از آمدن اندی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 بهمنماه سال 1388 20:04
با احساس ترین عکسی که تا بحال بشریت به چشم خود دیده . . . . . .. .. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
-
و بالاخره وزن دهه ی ۵۰
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1388 18:33
امروز ۱۵ بهمن ۸۸ من به وزن ۵۹.۶ کیلو رسیدم و فقط و فقط مدیون حمایت های شما دوستان خوبم هستم!!!! امروز که منتظر عوض شدن ده هستم از همیشه بیشتر خوردم!!!! لعنت به این اراده~! سلام بچه ها الان کافی شاپم اومدم درس بخونم! پس تند تند بگم ! دیروز با این دوستم خانم نیا!! البته فامیلیش یک چیزی مثلا مثل اصغرنیاست ولی اصغر بی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 07:25
پست جدید به خاطر تینا جونم امروز از صبح تا ساعت ۵ که برم سر کار کلی درس خواندم و نهار هم استیک ماهی خوردم ۲۵۰ کالری با کلی سالاد. من الان در مرحله ی بسیار حساسی از رژیم هستم اونم شروع دهه ی ۵۰ که هیچ وقت یادم نمی یاد دیده باشم اش. الان دقیقا ۶۰ کیلو و ۲ گرم هستم!!! اینشالا فردا بساط جشن و سرور دهه ۵۰ رو برقرار می کنم!...
-
بی بی شاور
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1388 23:26
سلام بچه ها جونم! دیشب رفتیم بی بی شاور یکی از دوستامون! توی ایران ما برای کسی از این برنامه ها نمی گرفتیم اما اینجا خیلی رایجه که یکی که حامله است براش توی ماه ۸ حاملگی یک مهمونی میگیرن که همه دوستا جمع میشن و به خانم بار دار هدیه هایی می دن! بازی های باحالی هم می کنن! مثلا هر یکی از مهمون ها باید یک باد کنک بزار زیر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 بهمنماه سال 1388 06:42
امروز خیلی تغذیه ام خوب بود! ۸۰۰ تایی شد! ولی سالم و خوب! صبح را با ایمیل مادرم آغاز کردم که سراسر اخبار بد بود! پسرعمه ام را روز ع ا ش و را دست گیر کردن و من تا امروز نمی دونستم اما خوش بختانه بعد از این همه وقت اولین تماس رو با عمه ام اینا گرفته! بیچاره بیماری صرع هم داره براش دعا کنید!!! چه بگویم که حدیث تکرار است!...
-
نیروی جدید!
سهشنبه 6 بهمنماه سال 1388 08:58
سلام امروز صبحانه خیلی خوب خوردم همش ۱۲۰ کالری! تا ساعت ۴ هم دوام آوردم و بچز ۲ تا قهوه هیچی نخوردم اما یهو نهار به سمت کتلت ها یورش بردم و ۳ تا کتلت+نون و نوشابه و سس خوردم! فکر کنم رو ۶۰۰ رفتم شام هم یک کتلت+یکم نون و ماست روی هم رفته ۳۰۰ تام شام! ۱۰۰۰ تایی خوردم! اینشالا که بیشتر نباشه!!! نمی دونم تا چه حد با کسایی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 بهمنماه سال 1388 09:19
سلام بچه ها ! من دوباره عاشق شدم یوهووووووووووو یعنی دوباره عاشق یک نفر شدم! من عاشق سید شدم! امروز من خیلی درس داشتم آناتمی و سایکولوژی و... تازه ساعت ۶ تا ۱۱ شب هم باید می رفتم سر کار! خلاصه زندگیم از وقتی که تصمیم گرفتم پزشکی بخونم خیلی سخت شده آخه باید از کلی فیلتر بگذرم تا پذیرش بگیرم بین ۱۰۰۰ نفر باید توی ۶۰ تای...
-
چهار شنبه
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1388 01:05
چمعه! صبح ساعت ۸ پاشدم تا رفتم کافی شاپ که درس بخونم ساعت ۱۰.۳۰ بود! خیلی دیر بود واسه اون همه کار! واقعا درس روانشناسی سخته! یا لااقل به زبان اینگیلیسی واسه من خیلی سخته همه ی کلمات و باید نگاه کنم! درس آناتمی و فیزیولوژی و درس رونشانسی من و داره بیچاره می کنه! من اگه بدون پیش مطالعه برم سر کلاس انگار دارم یک فیلم به...
-
روز اول کلاس
سهشنبه 29 دیماه سال 1388 20:06
سلام بچه ها! امروز روز اول کلاس های من بود. معلم من یک خانم ناز حدودا ۳۵ ساله خوش تیپ و همش لبخند به لب بود! توی کلاسه مون هم یک پسر ایرانی به اسم علی بود ولی اصلا فکر نمی کنم که بتوانه فارسی حرف بزنه! منم نم پس ندادم که ایرانی هستم بایک دختر بقل دستی ام هم آشنا شدم اسمش امیلی بود از این چشم آبی خیلی سفیدای بی نمک ولی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 دیماه سال 1388 05:13
سلام به همه امروز خیلی پای بند رژیم نبودم ! این کتاب آناتمی هم واقعا سخته ولی دوسش دارم! فکر می کنم می توانم دکتر خوبی بشم ! البته آرزو بر جوانان عیب نیست ! تازه اول راه هستم!!! یک دوستانی از آفریقا داشتیم که معلوم نبود دوباره بیاین آمریکا و وقتی که از تگزاس می رفتند من چندتا چیز کوچولو به عنوان یادگاری بهشون دادم و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 دیماه سال 1388 09:24
شنبه: سر خط خبر ها: آمدن اندی به دلاس و شادی و شعف بیش از حد من!!! باختن ۴ بر ۱ پرسپلیس به شاهین بوشهر و باز هم شادی بیش از حد من!!! رفتن به فیلم نینجا اساسین !! حل کردن فصل ۱ تمرینات آناتمی!! کمی هم خبر خاله زنکی!! سلام بچه ها امید وارم هرجا که هستین با هرکی که هستین خوب و خوش و سلامت باشید! امروز روز بدی نبود کمی...
-
سنگ ماه
چهارشنبه 23 دیماه سال 1388 12:45
سلام بچه ها فردا دختر خاله گلم میره و همه خانواده و خاطرات ایرانم رو هم با خودش می بره :( ! ولی خوب سرم هم خلوت تر میشه واسه درد و دل و درس خواندن و رژیم گرفتن! آخه که چقدر دلم واسه روز های اوج رژیمم تنگ شده دلم یک لاغری ۱۰ کیلویی دیگه می خواد!!! اگه بشه چی میشه!! جدی جدی می افتم دنبالش دیگه هیچ بهانه ای برای تنبلی...
-
کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد!
یکشنبه 20 دیماه سال 1388 11:40
سلام به دوستای خوبم . امروز من یک فیلمی دیدم به نام کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد! به کار گردانی بهمن قبادی.در مقدمه فیلم بهمن قبادی از همه خواهش میکنه که این فیلم را مشاهده کنند و به صورت مجانی دانلود کنند و به دیگران هم دیدنش رو توصیه کنند! مضوع این فیلم راجبع ۲ جوان به اسم نگار و اشکان بود که خواننده و آهنگ ساز...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 دیماه سال 1388 03:06
سلام دوستان گلم ببخشید که دیر به دیر آپ می کنم. چند روزی برام مهمان اومده و در اینجا مهمان از هر گنجی با ارزش تر! خلاصه اش که بد دلم هوای ایران رو کرده آخه با این دختر خاله هم خیلی تابستون ها خوبی رو در ایران میگذروندیم. از اوضاع و احوال رژیم چی بگم که مثل همه چیز های زمستان رنگ رخوت و سکون گرفته! آخ که چقدر زمستون...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 دیماه سال 1388 22:09
سلام بچه ها عرفان گل از شیراز لطف کرده یک لینکی برای من فرستاده که خوندش خالی از لطف نیست! سه شنبه 15 دی ماه سال 1388 اخیرا در بررسی مطالب منتشره در برخی از وبلاگها که مورد مطالعه قرار میگیرد متوجه استقبال خوب وبلاگ نویسان از مطالبی در خصوص رژیم غذایی و لاغری و کاهش وزن شده ام واز انجا که در دنیای ماشینی امروز سلامتی...
-
روز اول بعد از تعطیلات
سهشنبه 15 دیماه سال 1388 10:20
سر خط خبر ها: صبحانه:نون +سفیده تخمرغ +کمی کیک=۳۰۰ نهار :۱ کفگیر عدس پلو+ماست=۳۵۰ میان وعده = کوکی +میوه =۱۵۰ شام= ماکارونی +چیپس=۴۰۰ مجموع ۱۲۰۰ کالری ۱۰۰ تا بیشتر از حد مجاز!!! سر کارم خیلی خوب بود. شاید تنها دلگرمی من در آمریکاست! تنها چیزی که باعث میشه بتونم اینجا دوام بیارم ! کار + مهمون داری +نظافت+غذا درست کردن=...
-
یک شنبه!
دوشنبه 14 دیماه سال 1388 10:44
سلام به همه یکم اوضاع روحیم بهتره خیلی از راه کار های شما دوستان را رعایت کردم و نتیجه داد!!! مثلا شیمای گل بهم گفت که موهاتو نبند جالب اینکه ۲ روز که موهامو نمی بندم خیلی درد پوست سرم بهتره!!! از این تل های کشی می زنم! بازم مرسی از محبتتون خیلی خوش قلب و مهربانیند!!! من امروز فهمیدم که چقدر درد دل کردن آدم رو راحت...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 دیماه سال 1388 22:52
سلام به دوستای خوبم 2 روزی با فامیلامون رفته بودیم آستین و سن آنتونیو خیلی مزه داد جای شماها خیلی خالی بود سن آنتونیو یک شهر قدیمی در تگزاسه که شبیه ونیزه با قایق و توی آب باید رفت و آمد کنی. سال نوی میلادی اونجا بودیم و اون شمارش سال نو که از 12 تا 1 معکوس میشمارن خلاصه اش که سال 2010 مبارکتون باشه!!! همچنان ریزش مو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 دیماه سال 1388 18:47
خوب توی پست قبلی خیلی ناله کردم بسه دیگه الان که ریزش موهام طبیعی فقط باید دعا کنم که در بیاد!!دیروز برام مهمون اومد اونم چه مهمونای خوبی!! دوتا دختر خالم اومدم که البته یکیشون با همسرش اومده خیلی ذوق مرگم انگار رفتم ایران با اینکه این جا بزرگ شدن ولی خصوصیت های خیلی خوب آمریکایی هارو با خصوصیت های خوب ایرانی ها با هم...
-
باز گشت
چهارشنبه 9 دیماه سال 1388 04:49
سلام به تمام دوستان رژیمی من دلم براتون تنگ شده بود . توی این مدت غیبت صغرا به اکثر شما دوستان رژیمی گل سر زدم ولی حس نوشتن رو نداشتم. توی این تقریبا ۱ ماه که نبودم مهمترین اتفاقی که افتاد این بود به نتیجه ای رسیدم که فکر می کنم اکثر دوستانی که غیبت های کبری یا صغرا دارن بهش می رسند! اونم اینکه بدون شما نمیشه!!!!...
-
برمی گردم
یکشنبه 6 دیماه سال 1388 03:13
سلام به همه به زودی با کلی خبر خوب و بد بر می گردم از همه ی شما ها ممنونم که اینقدر با محبت هستین
-
بازگشت
چهارشنبه 11 آذرماه سال 1388 22:16
جمعه؛ سر خط خبر ها: رفتن به دندان پزشکی رفتن به آرایشگاه شرکت نکردن در تولد همسر دوستم در رستوران و دردسر ها آن دعوت شدن به تولد یک پسر ۱ ساله به دنبال خرید یک ماشین به قیمت نازل ۱۵۰۰ دلار سلام به همه دوستان خیلی خوبم! جمعه خیلی پر کاری بود از صبح تعریف میکنم نه به شماره سرخط خبر ها!!!! البته سر خط خبر ها به ترتیب به...
-
هر روز شروع قصه ای دوباره است قصه ات بی غصه باد!!!
شنبه 30 آبانماه سال 1388 23:09
سرم خیلی شلوغه انشالا از ۲ شنبه مرتب میام هر روز شروع قصه ای دوباره است قصه ات بی غصه باد!!! سلام به همه دوستان رژیمی عزیزم خوب این هفته شروع تازه ای نقطه عطفی در رژیم من خواهد بود باید بشم ۵۹ کیلو! باید دهه عوض کنم! سال هاست که آرزو دارم یک دختر ۵۰ کیلویی باشم و این یک نقطه عطف برای من! تقریبا هر سال تولدم وقتی...