سلام به همه. دیروز یک جشن باحال توی دانشگاه بود. من و سید می خواستیم بریم ٬قرار بود سید از دانشگاه بیاد دنبال من از اونجا بریم جشن. آمدن سید همانا و در آسانسور گیر کردنش هم همانا بیچاره ۱ ساعت توی آسانسور گیر افتاده بود!! هی به من زنگ زده بود که بهم بگه ولی من سر کار بودم نمی شد جواب بدم! پلیس اومده بود و آمبولانس و آتشنشانی خیلی خنددار بود!! بعد که آتشنشانی در رو باز کرده مثل فیلما مردم براش دست زدند!هه هه هه ! این آمریکایی ها شادنا! هوا اینجا داره بهاری میشه! خیلی منتظر بهارم! دلم براش لک زده.
امروز فهمیدم که دوباره عینکی شدم یعنی قبلا عینکی بودم شمارمم مجموع ۸ بود بعد ۴ سال پیش که لیزیک کردم خوب شدم اما الان دوباره باید عینک بزنم! اگه بدونین چقدر پکرم!!
راستی وزنم هم دقیقا58.9670 kg البته گلی خانوم هم اینجاست باید ۵۶ باشم! اما هنوز پایین تنه خفنگه!! الان میام به سرای شما!
سلام مریم جان
از اشنایی باهات خوشحالم
اینجام هوا داره یواش یواش بهاری میشه وهمه کمکم دارن مشغول خونه تکونی می شن
وای چقدر وحشتناکه تو اسانسور موندن . من که می ترسم . در مورد وزنت هم مرحبا خانم خانما حالا نمی یای بگی نباید بگی رعایت می کنی و وزنت هم کم میشه خانم خانما ؟؟؟؟؟؟ بوس و تبریک عزیزم.
سلام مریم جون آفرین بر ارادت که بلاخره رفتی زیر ۶۰ و خیلی خوب داری پیش میری ، من که هنوز بالای ۶۰ گیرم و هنوز طلسمش شکسته نشده، در مورد عینکی شدن هم ناراحت نباش پیش میاد دیگه در عوض به اندازه گذشته نیست و نمیخواد هم مرتب عینک روی چشمات باشه، چون منم دقیقا مثل تو بودم و الان ۶ ماهه دوباره عینکی شدم و اولش وقتی فهمیدم کلی غمگین شدم