گل باقالی خانم (مریم شیکمو)

یک وبلاگ خوشمزه و کم کالری دست نوشته های یک رشتی

گل باقالی خانم (مریم شیکمو)

یک وبلاگ خوشمزه و کم کالری دست نوشته های یک رشتی

خوب دیروز روز خوبی بود. از صبح کلاس بودم امتحان روانشناسیمم خوب دادم. غذا خوردنم هم خیلی خوب بود! یک تجربه جدید هم داشتم! ۲ واحد نون با ۲ تا کتلت برای نهار داشتم. ولی برای اولین بار همشو یک جا نخوردم! روز های سه شنبه و پنجشنبه من از ساعت ۷ صبح دانشگاهم تا ۹ شب! همیشه خیلی گشنه می رسیدم خانه و به یخچال یورش می بردم! اما امروز واقعا گشنم نشد! ساعت ۱۰ صبح دیدم گشنمه نصف یک نون با نصف کتلت خوردم ساعت ۱۲ هم همینطور ساعت ۲ و ساعت ۴ هم همینطور! معده ام انگار خیلی خوشش اومده بود چون اولا اصلا گشنه نموند ثانیا اینقدرم پر و سنگین نبود که نتونه هضمش کنه! بعد از این کار خوشم آمد! یک پرتقال داشتم اونم باهاش همین کار رو کردم ساعت ۶ نصفش رو خوردم ساعت ۸ هم نصف دیگش!! ۹ هم رسیدم خانه یک کاسه سوپ خوردم و خوابیدم! پس واقعا اگر وعده های غذاییت را زیاد کنی کمتر گشنه می مانی و کمتر هم می خوری! 

 

اما امروز صبح : تا حالا ۱۵۰ شیر+ کرنفلکس+ ۵۰ شکلات خوردم.

بازگشت رژیمی

نمیشه واقعا نمیشه!!! بدون کمک شماها من نمی توانم حتی ۱ گرم کم کنم!  

الان ۱۳۰ پوند یا ۵۸ کیلوگرم هستم! میخوام ۵۰ باشم تا آخر مرداد!  پس باید کالریم روی ۸۰۰ قرار بدم. برای این منظور صبحانه تا ۱۵۰ کالری نهار تا ۴۵۰ و شام ۲۰۰ تا! البته اگه بشه! 

 

فردا از ساعت ۸ صبح تا ۹ شب  دانشگاه سعی میکنم صبحانه ۱ لیوان شیر ۱۵۰ کالری + ۱ بسته کشمش ۱۳۰  =۲۸۰ 

 

نهار = ۲ تا کتلت ۳۰۰ + ۲ واحد نون ۱۶۰ 

  

شام سوپ= ۱۵۰ 

 

کل کالری= ۸۹۰ یا تقریبا ۹۰۰ بازم خوبه!

کتاب دزد

تا حالا شده بخوایین یک اتفاقی رو که براتون اتفاق افتاده رو فراموش کنین؟؟ موفق هم شدین؟؟؟ من دارم این کار رو می کنم!‌خیلی دلم میخواد راجبعش حرف بزنم اما مطمئنا دیگه نمی توانم فراموشش کنم!! پس بی خیال! اگه تا ۱ هفته دیگه موفق نبودم میام میگم! 

 

بعضی ها چه دودر بازند!!! و جالب اینکه به ایرانی بودن یا آمریکایی بودن هیچ ربطی نداره به ذات خراب این انسان ربط داره!! حالا چی شده؟ 

 

قبل از تعطیلات بهاری اینجا٬ من یکی از دوستای دانشگاهم که یک آمریکایی اسپانیایی بود از من خواهش کرد که کتاب سایکولوژی مو که ۱۵۰ دولار هم قیمتشه بهش قرض بدم که درس بخوانه!!! هیچی دیگه! بقیش معلوم هرچی بهش میگم کتابم رو بیار منو میپیچونه!! میگه تو ماشینه سر کلاس بهت میدم بعد سر کلاس نمیاد تلفن جواب نمیده اسمس هم جواب نمیده!! ۲ ماه بیشتر به پایان ترم نمونده من نمیتوانم دوباره کتاب بخرم و بدون کتاب بیچاره میشم! 

 

یکی از عمه هام که خیلی وضع مالی خوبی داشت و همیشه بابای من را دعوا میکرد که تو بلد نیستی پولات رو جمع کنی و همش داری هیف و میل میکنی و از این حرفها ی که  همیشه روی اعصاب من بود٬ متاسفانه برشکست شد. هرچند که خواهر بزرگ بابام بود و حق نصیحت کردن داشت ولی نا خداگاه مامان من رو خیلی ناراحت میکرد چون به نظر منظورش به مامان من بود! خلاصه اش برشکست شده متاسفانه با ۱ میلیاد بدهی!!! خدا به دادشون برسه! حالا کلی پول هم از پدر من قرض کرده!! نه اینکه فکر کنید خوشحالم که بر شکسته شده! نه برعکس خیلی خیلی هم ناراحت هستم! اما واقعا اینجوری ۲ اسبه خرج کردن این چیز هارو هم داره! حلقه ی عروسی عروسشون رو ۸ میلیون خریدن! و کلی بزیر به پاش علکی که هیچ وقت ما نداشتیم! شرکت حمل نقل میزدند ۱۸ کامیون میخریدند ولی اصلا براش کار نداشتند!  

خلاصه سال خوبی شروع نشده در خاندان مرادی ها!! 

 

یکی از استاد های دانشگاه هم که یک  مرد سیاه پوسته هی به من گفت بیا توی اتاقم باهات کار دارم منم هی میگفتم که آخه من مشگلی توی درس شما ندارم اونم گفت نه من با تو کار دارم!‌من که نمی گم تو با من کار داری!!! خلاصه من رفتم و عوضی نه از موی سفیدش خجالت کشید نه از حلقه ی دست من! و بعله بهم گفت که بیا ناهار با من بریم بیرون! من کلاسم رو تعطیل می کنم و می برمت یک رستوران ایتالیایی عالی!!! اون وقت بگید چرا من از سیاه ها متنفرم!!!!!! 

 من یک جوری اسگلش کردم تا آخر ترم دست به سرش میکنم چون نمره ام دستشه! ولی رفتن به کلاسش خیلی برام زجر! اه اه دیگه نه ماکارانی میتوانم بخورم نه لازانیا همش یاد قیافه ضایع اش میفتم!!  

 

وزنم هم نوسان بین ۵۸ و ۵۷ حالا گلی بره دقیقتر میگم بوسسسسسسسسس