گل باقالی خانم (مریم شیکمو)

یک وبلاگ خوشمزه و کم کالری دست نوشته های یک رشتی

گل باقالی خانم (مریم شیکمو)

یک وبلاگ خوشمزه و کم کالری دست نوشته های یک رشتی

خروس جنگی شدم

امروز خیلی بی مورد با سید دعوایم شد! سر اینکه هی من حرف سارا را می زدم و او اصلا خوشش نمی آمد و مرتبا می گفت تو که میگی راحت شدی پس چرا اینقدر حرفش رو میزنی؟؟ راست می گفت! اما گاهی انسان تنها چیزی که لازم دارد یک شنونده ی خوب است. کسی که راجبع به تو قضاوت نکند و اگر عصبانی شدی و حرف بدی زدی ، او به دیگران نگوید، کسی که بفهمد زمان عصبانیت تو را کم خواهد کرد و با آرامش به تو گوش دهد! مادرم فرد خیلی صبوری بود! اما شنونده ی خوبی نبود چون مدام نصیحتم می کرد! شوهرم هم که اصلا شنونده نیست!  

 

بگذریم بعد از دعوا من با ماشین رفتم دانشگاه و تا نهار که حدودا ساعت 3 بود دانشگاه ماندم نهار امروز نوبت عالم بود! دستپخت عالم خوبه خوراک مرغ + پلو بود 400 کالری خوردم! درسته که دیگه 2 روز توی هفته که نوبت نهار پختن من و سید هست غذا نمی پزم اما خیلی هم خوشحال نیستم! آخه من و سید دیگه خیلی وقت کمی رو به خودمون 2 تا اختصاص می دهیم همش با دوستانمون بیرون هستیم! دلم می خواد که برنامه های خانوادگی خودمان را هم داشته باشیم! 

ای کاش بچه داشتیم و با بچه هایمان بیرون میرفتیم!!! بعد آمدم خانه کمی خوابیدم و تا 9 درس خواندم بعد هم به دعوت سیسی به شام هندونه+ پنیر دعوت شدیم! بعدشم شلم و الانم ساعت 12 هست و خانه ام!

 

اوضاع ورزش هم خوبه یک تیم والی بال داریم، البته بیشتر دوستانه است تا حرفه ای اما هفته ای 2 یا 3 بار می رویم برای بازی! 

 

فردا امتحان دارم برام دعا کنین

 

 

 کبوتر با کبوتر باز با باز! اینو من نمیگم شاعر میگه! از نظر روانشناسی هم درسته! آدم ها فقط می توانند با کسانی دوستی های صمیمیٍ بلند مدت و داشته باشند که شبیه خود آنها باشند!از یک  جنس

 

امروز با سارا قهر کردم! البته همیشه با ناراحتی با او دوست بودم ! هیچ شباهتی از هیچ لحاظ با هم نداشتیم اما من و او یک دانشگاه می رفتیم شوهرانمان هم یک جا! به خاطر مشتراک ۱ سال بزور با هم دوست بودیم چه مسخره! سارا اصلا به دوستی هایش به صورت بلند مدت فکر نمی کند! یادش رفته که برای اینکه خاطره ی بد تولدش را که همیشه با گریه برایم تعریف می کرد را برایش از بین ببرم برایش یک مهمانی در خانه ی خودمان گرفتم تمام دوستانش را هم دعوت کردم و حقوق ۲ هفته ام را هم برای این کار گذاشتم! هفته ی گذشته مادرشوهرش هم برای دیدن آنها به اینجا آمدند و من برای این جمعه همه ی آنهارا برای شام دعوت کرده بودم با اینکه صبح شنبه ساعت ۶ باید سر کار می رفتم!! او قرار جمعه را با من بهم زد تنها به دلیل آنکه من به او نگفته بودم که با بچه ها می روم والیبال بازی کنم! به همین راحتی!!! یک سال سرمایه گذاری من روی یک انسان سر همین مسئله از بین رفت! ای کاش اینقدر ایرانی اینجا بود که قدرت انتخاب داشتم! ! 

قلبم تا حدودی شکسته! ولی واقعیت این است که در تمام این ۱ سال می دانستم که اصلا از هیچ لحاظی ما دوستان خوبی نخواهیم بود اما یک جور ترس نمی دانم یک احساس ناخشایندی از قطع رابطه با او داشتم که همیشه باعث میشد مراعاتش را بکنم و با او کژدار و مریض طی کنم! 

 

بعله وقتی روانشناسان می گویند که انسان ها از انسان های شبیه خودشان خوششان می آید باید به حرفشان فکر کرد و صد البته اعتماد نیز کرد! من آدم مذهبی (مذهبی مدل خودم) بودم او متنفر از هر مذهبی! از خیلی لحاظ متفاوت بودیم!!! گفتن ندارد!!! یعنی جای گفتنش اینجا نیست!! 

 

به هر حال ۱ سال بزور دوست ماندیم! خدا میداند که من چقدر از این کار های زورکی و روابط زورکی در زندگیم داشته ام! اما دیگر وقت و پولم را برای کسی که می دانم شبیهم نیست صرف نمی کنم! و از ته قلبم می خوانم 

 

دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد 

 

                           سعادت آن کسی دارد که از تن ها به پرهیزد!!!

یک روز عادی

سلام دوباره 

امروز ورزش که نکردم که هیچ، تازه به جای ورزش ظهر هم خوابیدم! الان ساعت 8 شب تازه می خواهم برم درس بخوانم تا ساعت 12 شب درس می خوانم بعد صبح هم از ساعت 9 تا 11.30 وقت دارم درس بخوانم! 

بعدش می آیم خانه و قول شرف می دم که حداقل 50 تا دراز نشست برم! اگه خیلی حال داشتم میرم روی تردمیل یکم می دوم!  

کلی کار دارم 5شنبه 1 امتحان دارم که نسبتا سخته! باید برنامه ریزی کنم که وقت کم نیارم! 

  

از صبح 150 تا شیر کاکائو + یک سیب 100 + نهار 400+ ذرت برای شام 150 + نصف بستنی 70 تا  با احتساب خطا 1000 تا! 

 

شب و روز شما بخیر