گل باقالی خانم (مریم شیکمو)

یک وبلاگ خوشمزه و کم کالری دست نوشته های یک رشتی

گل باقالی خانم (مریم شیکمو)

یک وبلاگ خوشمزه و کم کالری دست نوشته های یک رشتی

تصادف

جمعهشنبه یکشنبهدوشنبهسه شنبهچهار شنبهپنشنبه
صبحانههیچی

شیر+کرنفلکس 

 

۱۵۰

نون +پنیر +گردو ۲۰۰۱ نارنگی کمی انار ۱۲۰شیر کرن فلکس۱۵۰چیز کیک۲۵۰۱لیوان شیر+۳ بیسکویت کرم دار۱۸۰
م.وسیب ۵۰
نارنگی ۵۰
نارنگی۷۰خرمالو ۱۰۰۲ تا یخمک ۱۰۰انار۱۰۰خرمالو ۲تا ۱۵۰
نهارسوسیس +نون+سیب زمینی ۴۵۰

برگ۴۰۰ 

۵ قاشق ماکارانی ۲ تا ته دیگ+سالاد۳۵۰نون+تاس کباب +سیب زمینی ۴۵۰غذای مکزیکی ۴۰۰ماهی۲۵۰الویه + نون=۲۵۰
م.ویخمک۱۰۰کیک ۲۰۰+م اند م ۱۰۰۲ تا یخمک۱۰۰یخمک۵۰خرمالو ۵۰۱ برش پیتزا۱۲۰
شام

نون+میرزا قاسمی +الویه 

۵۰۰

۷۵۰ماکارانی ۲۵۰مرغ+نون ۳۰۰چیزکیک ۲۵۰الویه ۲۵۰
آبنیمرو ۲۰۰کم۴ لیوان
دراز نشست۲۰ تا ولی ۲۰ دقیقه والیبال۵۰ تا۴۰ تا
دوچرخه۱ رفت به دانشگاه۱۰ کیلومتر دوچرخه سوارینیم ساعت دوچرخه
کالری مجاز۸۰۰۷۰۰۷۰۰۸۰۰۹۰۰۸۰۰۹۰۰
کالری کل۱۱۰۰۹۰۰۹۷۰۹۲۰۱۰۰۰۸۵۰۹۵۰
امتیاز از صد۴۰۴۰۶۰دوچرخه سواری ارزش یک ۱۰۰ رو داشت!!۹۰۷۰

 

 از تمام دوستانی که برای پست قبلب کامنت گذاشتن کلی تشکر می کنم و اینشالا همه مون روز های بدون اضافه وزن رو ببینیم!

سلام به همه دوستان عزیزم! من ۲ یا ۳ روزی آپ نکردم و به خودم مرخصی دادم یکمم اوضاع روحی به خاطر این گلی خانم به هم ریخته بود که خدارو شکر گلی هم رفت! 

اول یکم خاطره تعریف کنم بعد هم به جدول این هفته به پردازم! با سید یکمی بحثم شده بود که به نظر خودم صد درصد تقصیر اون بود بنده خدا وقتی از سر کار اومد دنبالم یک گل خریده بود که کلی هم گلش قشنگ بود اما من همیشه بهش میگم من عاشق آفتاب گردونم اونم هیچ وقت برام نمی خره چون خودش خوشش نمی یاد !!! واسه همین دوباره باهاش کلی دعوا کردم که تو حتی وقتی هم می خوای بیای آشتی کنی هم به نظرات من احترام نمی زاری!!! اون بنده خدام خیلی دلش شکست و باهام قهر کرد!!! دبیا حالا من بدو حاجی بدو بلاخره امروز طی یک مراسم منت کشی دوجانبه و کلی ایمیل و پیغام خصوصی در فیس بوک باهم آشتی کردیم و من هم که اعصابم راحت شد اومدم اینجا!!  

اما رجبع جدول: 

 ۱- دو روز توی هفته دوچرخه سورای دارم حداقل ۱۰ کیلومتر  

۲-هر روز ۴۰ تا دراز نشست دارم اگه نرم ۲۰ امتیاز کم میشه اگه ۲ برابر برم ۱۰ تا زیاد میشه  

۳-کالری این هفته برای روز هایی که دوچرخه سواری می کنم ۹۰۰ تاست برای روزایی که نمی کنم ۷۰۰ تا  هر ۱۰۰ کالری اضافه که بخورم ۲۰ امتیاز کم میشه! 

 

۴-یک روز سلامتی دارم که فقط میوه و ماهی می خورم نه نون نه برنج نه گوشت! 

 

اینشالا هفته خیلی خوبی داشته باشین الان میام به همه سر میزنم   

 

شنبه: 

امروز کارم خیلی زیاد بود و ساعت ۱ از سر کار خسته اومدم و  ساعت ۲ قرار داشتیم که با بچه ها بریم لب دریاچه پیکنیک . خیلی خوش گذشت‌‌‌, سید هم گیتار میزد لب غروبی خیلی فاز داد به همه !!! بعد یک اتفاق بدی که افتاد این بود که اون خانومی بود که من خیلی باهاش حال نمی کردم و بنظرم که یکمی فالش میزد رو من دعوت نکرده بودم و اصلا هم به کسی نسپرده بودم که به اون خانوم هم کسی بگه که بیاد! لذا همه هی از من می پرسیدند فلانی چرا نیا مده چرا بهش نگفتید؟ خیلی ناراحت میشه!! من هم گفتم من ماشینم ۳ تا جا بیشتر نداشت نمی توانستم برم دنبالش چون به بقیه قول داده بودم که می روم دنبالش! شما ها که ماشینتون جا داره می گفتید بیاد!!! خلاصه یکمی سوتی دادم که من ازش بدم میاد!! مشورت میخواد ازش!!! مثلا من کریسمس می خوام برم کالیفرنیا به نظر شما چه جوری برم حرفاینباید آتو به کسی می دادم!!!  

از یک طرف دیگه این سید استادش را عوض کرده و داره با استاد این خانوم  روی تز دکترا کار می کند و از شانس بد من هم این دو با هم توی یک آفیس هستند!!!! این خانوم هم که انگار هیچ کسی را توی  دنیا ندارد برای صحبت بجز سید مرتب میاد برنامه های زندگیش  را به سید می گوید! به طور مثال : من می خواهم کریسمس برم کالیفرنیا نظر شما چه؟ به نظرتون با هواپیما برم؟ بیخود خوب با هواپیما باید بری  2000 مایل راه دیگه!! توی اینترنت هم کلی سایت های فروش بلیط هست ! فقط می خواد حرف بزند! من هم  بد جنسی کردم به تمام بچه های آفیس گفتم به اون نگفتم!! 

این فیس بوک هم شده قوز بالاقوز بچه ها عکس می گذارند و همه میبینند بعد اونایی که دعوت نکردیم شاکی می شوند کلی حرف خاله زنکی می زنند! حالا این عکس کمپینگ رو بچه ها می گذارند من می مانم با کلی شاکی باید مثل بدهکارا تلفن هایم را بر ندارم و یا کلی  دلیل بیارم و در نهایت تهش هم همه باهم بد میشن!! چرا ایرانی ها اینجورین بابا!! 

ولی جاتون  خالی همبرگر زغالی زدم خفنگ!! خیلی خوش مزه بود هوا هم عالی بود بعدش رفتیم خونه یکی از دوستام فیلم زندگی زیباست رو دیدیم عالی بود برای بار سوم هم برایم جالب بود زیباترین فیلم معنا گرایی که من توی عمرم دیدم!! ختما امتحانش کنید

 وای خدا این داستان و بخونین مردم از خنده 

می‌گویند زن‌ها در موفقیت و پیشرفت شوهرانشان نقش به سزایی دارند.
ساعد مراغه‌ای از نخست وزیران دوران پهلوی نقل کرده بود:
زمانی که نایب کنسول شدم با خوشحالی پیش زنم آمدم و این خبر داغ را به اطلاع سرکار خانم رساندم...
اما وی با بی‌اعتنایی تمام سری جنباند و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی کنسول است؛ تو نایب کنسولی ؟!»
گذشت و چندی بعد کنسول شدیم و رفتیم پیش خانم؛ آن هم با قیافه‌ای حق به جانب...
باز خانم ما را تحویل نگرفت و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی معاون وزارت امور خارجه است و تو کنسولی ؟!»
شدیم معاون وزارت امور خارجه؛ که خانم باز گفت «خاک بر سرت؛ فلانی وزیر امور خارجه است و تو... ؟!»
شدیم وزیر امور خارجه گفت «فلانی نخست وزیر است... خاک بر سرت کنند !!!»
القصه آن که شدیم نخست وزیر و این بار با گام‌های مطمئن به خانه رفتم و منتظر بودم که خانم حسابی یکه بخورد و به عذر خواهی بیفتد.
تا این خبر را دادم به من نگاهی کرد؛ سری جنباند و آهی کشید و گفت:
«خاک بر سر ملتی که تو نخست وزیرش باشی !!!»  

 یک شنبه :هیچ خبر خاصی نبود!

دوشنبه:  

یک اتفاق افتاد در حد تیم ملی!!!!  

امروز برای نهار سید اومد خونه! بعد به من گفت که این خانومه که من با هاش خیلی حال نمی کنم  نیامد بود کلاس (بزارین واسه این دختر اسم بزارم این جوری سخته من بهش می گم برونکا اگه یادتون باشه دشمن چوبین بود منم بچه بودم ازش می ترسیدم)خلاصه گفت که برونکا نیومد سر کلاس من نگرانشم منم اعصبانی شدم گفتم یعنی چی چون نیومده کلاس تو نگرانشی؟؟؟ بعد گفت آخه تا ظهر آفیس هم نیامد!! دیگه من کف و خون قاطی کردم و گفتم به من چه اصلا برو بهش زنگ بزن حالشو بپرس بیبین نهار خورده یا نه بهش بگو لباس گرم بپوشه امروز هوا سرده خدا نکنه مریض شه کلی قاطی کردم و چرت و پرت گفتم! سیدم ناراحت شد گفت تو اصلا انسان نیستی و اصلا نگران هیچکی نمیشی اگه هم من نگران کسی بشم تو ناراحت میشی!! 

و از خونه رفت بیرون ! منم غمگین یک گوشه نشسته بودم که دوستم زنگ زد کو گفت ببین تو با برونکا حرف زدی؟؟؟ منم دیگه قاطی کردم گفتم یعنی چی اون اصلا به من زنگ نمی زنه چرا شما ها امروز اینقدر گیر دادین بهش خوب یک روز نخواسته بیاد سر کلاس! بعد دوستم گفت نه مگه ماجرا رو نمی دونی؟؟؟ منم گفتم نه چی رو مثلا باید بدونم؟؟؟؟ دوستم هم گفت دیشب از بیمارستان زنگ زدن به برونکا که برادرت تصادف کرده و الان توی کماست!!!! وای خدا دنیا روی سرم خراب شد بیچاره سید می دونست که یک همچین اتفاقی افتاده من اینقدر سلیته بازی در اوردم که اصلا اصل ماجرارو برام تعریف نکرد!! من مونده بودم یک دنیا شر مندگی و از طرفی برای برونکام کلی ناراحت شدم بعد دوستم که بهم گفت که نصف شب یک بلیط میگیره میره سنفرانسیسکو ۴ ساعت پروازه تا اینجا!!! سرتون رو درد نیارم من شدیدا نگران و انصافا ناراحتش شده بودم آخه بیچاره ۴ سال پیش هم پدرشو از دست داده بود و تنها ۱ برادر داشت که خیلی هم بهش وابسته بود! خلاصه به دوستم سپردم که هر خبری که گرفت به منم بگه و از طرفی هم یکم ضایع بود که بعداز این همه بی محلی بهش زنگ بزنم و اصلا نمی دونستم که چی باید بگم! خلاصه سر کار بودم که دوستم زنگ زد و یک اتفاق خیلی خیلی عجیب و غریب تری تعریف کرد!!! 

گفت که برونکا رفته بیمارستان و دیده که این آقایی که توی کماست که برادرش نیست!!! بعد دیده که کیف برادرش با تمام وسایلش پیش این مردست خلاصه کاشف به عمل اومده که به این آقا دزد بوده و کیف برادرو می دزده و میاد که فرار کنه تصادف می کنه و میره تو کما!!!!!!!!!!!!! باور نکردنیه ولی اتفاق افتاده خلاصه برونکای بیچاره چی کشیده توی این ۴ ساعت که تو هواپیما بوده آخی!!! و اما من هیچی نگم بهتره از این قضاوت بد و زود وقتی سید از خونه رفت بیرون همش به خودم می گفتم نگا کن این قدر هوش و حواسش پیش این دخترس که کلاس نیومده نگرانش شده !!! چقدر فکر و خیال های بدی کردم!!! و بعد به فاصله ۲۰ دقیقه همه چی عوض شد به نظرم اومد که چقدر سید آدم خوبیه و خودم آدم بدیم!!!! 

سه شنبه: 

امروز روز خیلی خوبی بود  چرا ؟؟؟ چون حسابی ورزش کردم!!! 

سلام به همه دوستان باوفا ! یک چند وقتی یه که این وبلاگ من رنگ و بوی رژیم رو از دست داده و چون رابطه رژیم من با وبلاگ من یک رابطه کاملا خطیه مستقیمه لذا هر گونه کوتاهی در رژیم تاثر مستقیمی روی نوشته های من می گذاره ! تا این جای هفته که گند زدم با این طرز خوردن!! تازه من همیشه دست بالا کالری حساب می کردم حالا مثل ورپریده ها دست پایین هم حساب می کنم ! اما از سه شنبه بگم قرار سه شنبه هامون که یادتونه با بچه ها می رفتیم مک دنالد یادش بخیر وقتی ایران بودم و منتظر ویزای آمریکا بودم همش به خودم می گفت کی میشه من برم آمریکا و مک دنالد بزنم یک جورایی آرزوم بود که برم مک دونالد !! هه هه هه الان خندم میگیره چون آشغال ترین همبرگر ایران بهتر از مک دونالده!! وای وای یک برگر زغالی روبه روی پارک ملت بود برگراش خدا بود به به این مک دنالد آشغال چرا اینقدر معروفه خدا  می دونه!!! بگذریم امروز واسه تنوع رفتیم  چی پاتله! یک رستوران مکزیکیه که غذاش یکم گرونه حدود ۸ دلار میشه نفری مک دنالد که میریم ۳ دلار میشه! اما خیلی بهتر از مک دنالده خلاصه من با دوچرخه از خونه تا اونجا رفتم بعدش هم با دوچرخه برگشتم حدودا ۱ ساعت نیم دوچرخه سواری کردم هواهم یکم سر بود بیچاره سید دیده بود که هوا سرده از خونه برام یک ژاکت اضافه آورد و وسط راه بهم داد!!! نمی دونم پیتزا فروشی پنتری توی تهران رفتین یا نه ۲ تا شعبه داشت یکی تقاطع وصال و انقلاب یکیشن توی قائم مقام اون غذای مکزیکی داره خیلی خیلی هم با کیفیت و خوشمزه تر از این مغازه های مکزیکی اینجا ست اگه نرفتین ۱ بار برین دیدنش هم خالی از لطف نیست چون به روایت های زیادی اولین پیتزا فروشی ایران بوده!!! 

من که عاشقشم! خلاصه بعد از نهار یکی از بچه ها اصرار شدید که بیا خونمون اما من با افتخار گفتم که نه الان برنامه ام اینه که با دوچرخه برگردم خونه و ورزش کنم!! توی راه برگشت هم یک دارو خونه رفتم که نخ دندون بگیرم خودم رو وزن کردم و دیدم که ۶۰.۵ کیلو گرم هستم!! حالا اگه برسم به ۵۶ عالییه!شام نباید دیگه اینقدر می خوردم اما دوستم اومد خونمون و نمیشه که خودت غذا نخوری !!!حالا فردا را روز سلامتی اعلام میکنم که روز ماهی میوه و سبزیجاته!! 

الان میام به وبلاگای خوشگلتون سر میزنم 

 

 عجب روز بود این چهار شنبه خدارو شکر که تمام شد!!!  

پست ۴ شنبه رو پاک کردم ! چون واقعا با نظر تینا جونم موافقم مرسی تینا جون کلی حال دادی! 

 

پنجشنبه؛ 

 

سلام به تمام دوستان گلم.امروز جای همه شما ها خالی تولد این دختره بود که میرم پبشش کلی عکس های خوشگل گرفتم که میزارم ۴ تا خواهر برادرن که ۲ تا پسر دوقلو به اسم های جک و اریک و ۲ تا دختر به اسم های ماری مارگاریت ۳ ساله و آنا۴ساله امروز تولد ماری مارگاریت بود!توی یک رستورانی که برای بچه هاست و کلی وسائل بازی داره گرفته بودن ! از لیزا مامان بچه ها پرسیدم چرا برای بچه توی خونه تولد نگرفتی و نگفتی که دوستاش بیان ؟؟ بعد بیچاره انگاری که عقده دلش باز شده باشه گفت که : تو که می دونی من بچه هارو یک مدرسه خصوصی اسلامی گذاشتم چون به نظر سالم تر از مدرسه های خصوصی آمریکاییاست ولی مشکل اینجاست که پارسال من تمام دوستای آنا رو دعوت کردم و یکلی هم تدارک دیدم برای تمامه بچه ها اسباب بازی خریدم که بدم و کلی خوراکی و خوردنی اما روز تولد هر چی صبر کردیم کسی نمی اومد میگفت بیچاره آنا رفته بود توی کوچه نشسته بود هر ماشینی که رد میشد می گفت مامان این دوستام بودن که رفتن؟؟؟ میگفت تا آخر شب همش ۲ تا از دوستاش اومدن از ۳۰ نفر!!!! میگفت حتی به من زنگ هم نزدن واسه کنسل کردن! بعد می گفت امسال هم هیچ کدوم از دوستای بچه ها هم تولدشون اونارو دعوت نکردن خلاصه خیلی ناراخت بود بعد گفت واسه همین من امسال توی رستوران می گیرم!! خلاصه من که میدونم مشکل کجاست!!! مشکل اینه که اونا مسلمونن و مسلمان هیچ کس و جز خودشون آدم حساب نمی کنن و اینقدر هم بی ادب و مغرورهستن که حتی کنسل نکردن(نمی دونم چرا ولی مسلمون های اینجا واقعا غیر قابل رفت و آمدن یا حداقل اونایشون که به پست من خوردن) 

خلاصه من خیلی از رفتار این مسلمونا ناراحت شدم دلم خیلی واسه بچه ها سوخت! 

پی اس: 

هفته هم تمام شد و واقعا بد بود! تمام هفته کالری بیش از جد مجاز گرفتم با اینکه هفته پیش تصمیم گرفتم که  کالری مجار رو بیشتر بگیرم که بتونم رعایت کنم ولی انگاری هرچی که بزارم بیشتر هم نوش جان میکنم خلاصه توی پست بعدی کلی راجبه هفته بعد صحبت می کنم!  

  

 

نظرات 56 + ارسال نظر
فریبا جمعه 22 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:51 ب.ظ http://barbitopole.blogfa.com/

سلام مریم جون .مرسی که اومدی و راهنماییم کردی ..
یه سوال یعنی شما وزن همه غذا ها رو دقیق میکشین ؟ اینکه کار خیلی خیلی سختیه ...
و یه خواهش دیگه من یه کاری کردم که بسی بسیار پشیمونم دوست دارم بدونم شما در چنین موقعیتی بودی؟ و چکار کردی در این موقعیت ؟ منتظرتم

نه فریبا جونم منم چشمی حساب می کنم بعد خطا در نظر میگیرم

عاطفه جمعه 22 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:52 ب.ظ

وای کلییییی ذوق مرگم کردی با نظرت!!!!
و اینم بگم کلی خندیدم با دعواتووووووووون

فدای تو بشم من

تینا شنبه 23 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:25 ق.ظ

خوبه که حالا آشتی کردید. یه خورده اش فکر کنم تقصیر گلی خانم بوده!

من هم آدمهایی رو می شناسم که سالها اینجا هستن و دوست ندارن درخت بذارن. انتخاب شخصیه... من دوست دارم هر شادی رو جشن بگیرم. این بجای خودش نوروز هم بجای خودش..

هزار آفرین به این روحییه شاد

من خوبم شنبه 23 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:36 ق.ظ

چه برنامه باحالی بذار فکرامو کنم از روی دستت تقلب کنم. موفق باشی خانم ورشکار

اگه خاستی بگو خودم بهت تقلب برسونم

زی زی شنبه 23 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:18 ب.ظ

گل باقالیه ما چطوره ؟
کم با این سید دعوا کن .... کم اذیتش کن ..هرچند که منم صددرصد می دونم تقصیر گلی جونه و دردسرهاش

عسل شنبه 23 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:23 ب.ظ http://nazanin64.blogsky.com

من الان عکساتو دیدم. وای عزیییییییییزم چه قدر تغییر کردی. ببین چه لذتی داره. واقعا ایول داره ها.

عرفان شنبه 23 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:55 ب.ظ

سلام خسته نباشید
ان پست که قابل ندونسی جواب کامنت را بدی و یواشی ان را منتشر کردی ولی فکر کنم دیگه همیشه برات یه دوست باشم و بیامببینم چی مینویس و لی خوب شما هم سعی کن مطالبی را از زندگی و ..بنویسی و صرفا بحث رژیم و لاغری و..نباشه .
موفق باشی

سلام آقا عرفان گل من یکم دیر جواب میدم اما میدم!! مرسر از این همه محبت اما این یک وبلاگ رژیمیه که البته من روز مرگی هام هم توش می نویسم و فکر نمی کنم مطالب روزمرگی های زنانه من برای شما خیلی جالب باشه!

مهدیه شنبه 23 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:52 ب.ظ http://chaghalo.persianblog.ir

اخی حیوونکی مریمی خودم.تو که دل قهر بودن را نداری اخه واسه چی دعوا میکنی با اون سید بیچاره.کار خیلی خوبی کردی که زود اشتی کردی افرین.حالا که گلی خانم رفته و سرحالی یه بوس بده بیاد ببینم.

آره بخدا چه روز های بدیه با حضور گلی

هدیه یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:18 ق.ظ http://hadiediet.blogfa.com/

مریم جان بالاخره سلام. خوبی خانم؟ به‌به چه اندامی، آدم کیف می‌کنه :D ورزش هم عالی. بیماری اذیتت نکرد؟ الان خوب ِ خوبی؟ تو فکرت بودم این مدت :*

آخی فدات بشم من اذیت که خیلی کرد اما الان خدا رو شکر خیلی بهترم

نیاز (نیروی برتر) یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:02 ق.ظ http://niruyebartar.blogfa.com

سر یه چشم بهم زدن کم می کنی خوشگل خانوم... فقط ممارست... ممارست... امید... پررویی راه چاره اس :)

واقعاااااااااااا

آب نبات یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:24 ب.ظ http://www.abnabaaat.blogfa.com

سلام مریم جونم
ایول چه برنامه ی عالی ایی
ایشالا تو این هفته حسابی بترکونی

اینشالاااااااا

عاطفه دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:55 ق.ظ

وای من عاشق این فیلمممم
عاااالیه
وای مریم جوونی کاشکی دوتایی ۳ دی بودیم! با هم دیگه بزن بکوب راه میداختیم
میدونی خوشحال شدم تو هم دی ماهی هستی
چون خیلی خوبی و دل مهربون و پاکی داری
کاشکی منم مثل تو باشم!

اتفاقا همین جورم میشه چون من ۱ روز از شما ها عقب ترم پس بزن و بکوبی داریما

تینا دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:38 ق.ظ

کارخوبی کردی دعوتش نکردی! مگه زندگی همه اش چقدره که هی غصه حرف این و اون رو می خوری!؟ با کسانی که دوستشون داری برو و بیا و خوش باش...

حساسیت هم نشون نده روی اون آدم. بهتره یکنفری رو بهش معرفی کنی سرش گرم شه!

تو کجا کالریهات رو رعایت نمی کنی؟ من تا اونجایی که می بینم خیلی رعایت می کنی. کلی هم که ورزش می کنی. خیلی هم خوب داری پیش میری.

آره واقعا نباید حساسیت نشون داد!!من که هر روز ۱۰۰ یا ۲۰۰ تا بیشتر از حد می خورم!

توئیگــــی دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:42 ق.ظ http://130kg.blogfa.com/

این ژنیری که خوردی عجب چیزیه هاااا . لامصب !
مریم تو خفن غلط دیکته ای داری هااا .مادر املات چرا اینقدر خرابه آخه !؟

بابا من املام که خرابه یک ور تازه کی برد لب تاپ هم آلمانیه!!! حسابی اذیت می کنه لامصب

توئیگــــی دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:48 ق.ظ http://130kg.blogfa.com/

خیلی دوست دارم عکس میذاری . کاش همیشه پستهات با عکس بودن . از بس هم خوش خنده ای هم خوش لباس

باشه بخاطر تو عکس بیشتر میزارم بوس

نیلوفر دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:04 ق.ظ http://niloofarj.blogspot.com/

مریم جون مرسی از کامنتت، خدا رو شکر همون جوری که گفتی امروز حالم خوبه و اثری از اون حالتها نیست،
این نخست وزیره هم عجب زن زلیلی بوده ، ولی ایو ل به این زن

آره بابا آدم هر روز یک حس متفاوت داره نباید خیلی بهش توجه کنه

زی زی دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:08 ب.ظ http://zeinab20.blogfa.com

من رو نبین آرومم ها ..خیلی غیرتی ام ..ایرانی بودنم گل می کنه میام اون ور بعد این دختره رو میگیرم تیکه تیکه می کنم ها ..واللا به خدا
دست از سر این بچه مثبت ها هم بر نمی دارن .... واللا به خدا .من روزایی که میرم دانشگاه میچیل اینا بعد میبینم این دخترا اینجوری بهش آویزون میشن حالم اینقدر بد نمیشه که تو از این دختره میگی .... چه پرروه

فدای تو بشم عزیزم کلی با کامنتت حال کردما !

زی زی دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:19 ب.ظ

این زنه هم خیلی زیاد باحال بوده
اگه اون تشویقش نمی کرد که نخست وزیر نمیشد که

مهدیه دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:21 ب.ظ http://chaghalo.persianblog.ir

منم ایضا زی زی.خیلی رو داره والا.خیلی خوب کردی دعوتش نکردی مادر.افرین.داستانت هم باحال بود.مرسی.

مرسی مهدیه جونم میبنی شوهر نکردی یک جور شوهرم کردی یک جور دیگه درگیری!!

آرام دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:33 ب.ظ

گلباقالی عزیز ممنونم از تبریک هات... شما لطف داری....

خواهش میکنم ما به امثال شما کلی افتخار میکنیم

عرفان دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:24 ب.ظ

سلام خسته نباشید مریم خانم

خوشحالم که میبینم جواب کامت را دادی
نه اتفاقا برام خیلی هم جالبه که از خاطرات شما انهمتو امریکا و .بدونم و شدیدا مشتاق خوندن انها هستم لیکن اگر من مزاحم هستمم بفرمائید قطعا صحنه را ترک میکنم .
امید که از حرفم نگران نشید .
ما هم دلخوش کردیم به خوندن مطالب شما حالا اگر کار بدیه بفرمائید.

سلام آقا عرفان گل مرسی از این همه محبتت راستی آدرس وبسایتتو درست نمی نویسی؟ من نمی توانم برم توش

آب نبات سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:01 ق.ظ http://www.abnabaaat.blogfa.com

ایول پکیدم از خنده
معجزه می کنن این زن ها

منم عاشقشم اصلا کم نیاورده

تینا سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:36 ق.ظ

چادرتون دکوری بود یا شب موندین؟ حسودیم شد اساسی! (الکی!) اینجا صبحها که میرم سر کار هوا ۱ درجه بالای صفره... شبها روی مبل پتو می کشم روم! آی من هوای گرم می خوام!

خرمالو رو هم از کروگر گرفتی؟ اینجا هم اوردن اما انقدر سبز بودن گفتم اگه بخرم خراب میشه اما قرمز (نارنجی؟) نمیشه!

دکوری که نبود ولی شب هم نموندیم ! میدونم چی میکشی از سرما منم یک ۸ ماهی اوهایو بودم واقعا تا استخونت می پکه از سرما

زی زی سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:42 ق.ظ http://zeinab20.blogfa.com

خب وقتی سید بهت گفت که برونکا نیومده می دونست داداش برونکا توی کما س ؟ خب داستان رو کامل تعریف کن ننه
بچه دوست داره با جزئیات بدونه

آره بابا خودش می دونست اما برونکا بهش گفته بوده به کسی نگه اون چون می دونست اگه به من بگه من به همه می گم می خواسته منو تحریک کنه که بهش زنگ بزنم خود برونکا قضیه رو به من بگه!!

مهدیه سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:27 ق.ظ http://chaghalo.persianblog.ir

مثل فیلم سینمایی بود قضیه شون.منم که خودمو میزارم جای تو فکر نمیکنم برخورد خیلی متفاوت تری میتونستم داشته باشم.بالاخره ادم حساس وشه دیگه.
چه عکس صمیمی و قشنگی.مریم جونم هم که مثل همیشه خوشتیپ و ناز نشسته.اخی.

عاطفه سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:00 ب.ظ http://www.titi.blogfa.com

بله!!
حرفی واسه گفتن ندارم
جالب بود
پس خودت رو جلو سید ضایع کردی دیگه!؟

خفن

فاطمه سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:17 ب.ظ

سلام مریم جان

میشه عکس های کنسرت مهرگان شکیلا رو توی وبلاگت بذاری یا به ایمیلم بفرستی.اخه از اینجا فیسبوک فیلتره ادرست هم ندارم.

مرسی

باشه برات میل می کنم

تینا چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:12 ق.ظ http://tinaweightloss.blogfa.com/

من کلا یه حس خوبی نسبت به این دختره ندارم! حالا درسته تو یه خورده زیادی احساساتی برخورد کردی ولی فکر نمی کنم آدمهای زیادی باشن که بتونن خیلی راحت با این موضوع کنار بیان.

اون دختره حق نداره انقدر با شوهرت نزدیک بشه. (ببخشیدا!) تو هم حق داری عصبانی بشی.

هدیه چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:23 ق.ظ http://hadiediet.blogfa.com/

مریم جون شاید یه کوچولو تند برخورد کرده باشی، ولی چون خبر نداشتی اوضاع اینه و با توجه به بکگراند خانومه با سید، حق داشتی که حساس باشی روی این موضوع. با سید حرف بزن و از احساست براش بگو.
کافه کنج رو نگو که من عاشقشم، ولی شوکا رو زیاد دوست نداشتم، آدم اصلاً راحت نیست اونجا. چند وقته پاتوقمون شده کافه پاییز، طبقه‌ی پایین اسکان، اینقدر دنج و راحته که حد نداره.

من یک بار یک کافی شاپ اون پایین رفتم چیز کیک محشری داشت جای منو خالی کنین منم می خوام

فاطمه چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:28 ق.ظ

مریم جون تا کی برام میل میکنی؟
خیلی دوست دارم زودتر شکیلا رو توی این لباس ناز که میگی ببینم.راستی کنسرت کجا برگزار شده بود در هیوستون؟
منتظر ایمیلت هستم عزیزم

برات ایمیل کردم عزیزم

فاطمه چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:37 ق.ظ

دوباره سلام
مریم جان یک سوال دیگه هم داشتم.نوشته بودی شکیلا تو قسمت اول برنامه اون لباس صورتی رو پوشیده بود ..توی قسمت دوم هم شکیلا برنامه داشته یا خواننده های دیگه هم بودند.یعنی کنسرت فقط مختص به اجرای برنامه شکیلا بود؟
مرسی عزیزم

آره کنسرت فقط مال شکیلا بود اما سیامک مفید که مجری برنامه بود(بازیگر شهر قصه) چندتا آهنگ میان برنامه خواند

عرفان چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:02 ب.ظ

عزیزید مریم جان انشالله که تندرست باشی و همیشه شاداب و خندان
این وب سایت نیست ایمیل منه
منت بذارید تا باهم از طریق چت یا ایمیل بیشتر باهاتون اشنا بشم اگرچه یه بار دیگه هم دعوتم را رد کردی ولی مشتاقانه دوست دارم که در کنارتون باشم
موفق باشی
مرسی از سعه صدر و محبتت به من

شرمنده آقای عرفان من دوست ندارم به هیچ وجه رابطه ام رو از وب سایت بیشتر کنم!! اگه وب داشتی خیلی بهتر بود

نیاز (نیروی برتر) چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:34 ب.ظ http://niruyebartar.blogfa.com

یعنی من اگه بگم عاشق تک تک نوشته هاتم اغراق نکردم...

فدای تو بشم منم همین طور ببینم تو فیس بوک نداری؟؟؟ اونجا ۲۴ تا آلبم عکس دارم فقط!

نیاز (نیروی برتر) چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:35 ب.ظ http://niruyebartar.blogfa.com

خانومی این عکسو من هرکاری کردم نشد ببینم. مردم از فضولی :(

عرفان چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:29 ب.ظ

سلام
من که مطمئنم خدا دوست داره که احساس خوبی ازت تو دلم قرار داده اگرچه میدونم خیلی هم دوست نداری و با کراهت داری کامنتها را منتشر میکنی ولی من تا میام نت اول باید بیام ببینم تو در چه حالی واسم مهمه.
در هر حال مواظب خودت باش یه دوست هم اینجا همیشه منتظرته تا احساساتشو درک کنی و پاسخش را بدی .
مواظب خودت باش

وا چه بدبین مگه من با شما رودروایسی دارم ؟ خوب اگه خوشم نیاد پاک میکنم! بازم از توجه تون ممنون

فاطمه چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:57 ب.ظ

مریم جون دستت درد نکنه .واقعا منو شرمنده کردی عزیزم.امیدوارم بتونم این لطف و محبتت رو جبران کنم.
میشه یک چند تا سوال دیگه ازت بپرسم.جوابش برام خیلی حیاتیه!

اینکه سالن کنسرت کجا بود؟و برنامه چند ساعت طول کشید؟
شکیلا چه ترانه هایی رو خوند؟
راستی اریایی نژاد رو هم خوند؟
و یک سوال دیگه خیلی مهم...
شکیلا تو قسمت دوم چی پوشیده بود عکسشو داری؟
مرسی عزیزم
منتظر پاسخت هستم

سلام عزیزم توی دالاس بود حدودا ۳ ساعت طول کشید ترانه هاش رو چندتایی که یادمه جهان عاشقان/ شب انتظار /کوچه ها/ شعله بیدار/ گل بی بهار/ فریاد /رمیده

عاطفه چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:20 ب.ظ http://www.titi.blogfa.com

عزیزمییییی
وای مریم داری کم کم دهه عوض میکنیییییییییی
اینجا رو باید گل بگیریی دیگه
اوه اوه این عرفان چی چی میخواد
بزا خودم برم به سید خبر بدم

فدات بشم غیرتی مرامت منو کشته

فاطمه چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:34 ب.ظ

شبت بخیر مریم جان(به وقت ایران!) .دستت درد نکنه نمیدونی چقدر خوشحالم کردی.حالا فهمیدم لباس دوم شکیلا چی بوده .لباس گل بی بهارش رو ژوشیده بوده.به نظرم لباس اول خیلی بهتره و به شکیلا میاد چون خیلی پوشیده و قشنگ بود.
میتونم ۲ تااز عکسایی که فرستادی عکس شکیلا و عکس شما ۵ نفر که لباس ندا رو پوشیده بودید و با شکیلا عکس گرفته بودیو (همونی که توی سایت شکیلا هم گفتی هست) تو ی سایت بذارم؟

نه چون فقط من تنها توی عکس نیستم لطفا این کارو اصلا نکن چون از عکس دادن بهت پشیمون میشم!!!

عرفان ازشیراز چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:45 ب.ظ

سلام
خسته نباشید
ممنونم از محبت شما
موفق باشی
من خدمت شما هستم

من نمی دونم در خدمت چی هستی اگه راجبه رژیم یا لاغری چیزی کامنت بزاری ممنون میشم! در غیر این صورت حرفی نمی مونه!

عرفان ازشیراز چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:48 ب.ظ

سلام عاطفه جان
این بار حرفام با عاطفه و ان کامنتشه :
خوب هستید
من چی میخوام مگر؟
خوب کاش میشد که ادستو داشتممیومدم ببینم چه برداشتی دشاتی از احساسات من
ادمها باید زنده باشن و زندگی کنن اره ؟

ببخشید اینجا چت روم نیست لطفا فقط راجبع متن های وبلاگ اگه نظری هست بدین ممنون

فاطمه پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:24 ق.ظ

سلام مریم جون

چشم

عکس شما و دوستانتون رو اصلا نمیذارم گلم ...نگران نباش

میتونم یک خواهش خواهرانه دیگه ازت بکنم؟
فکر نکنی پر رویم ها!!!
نه فقط عشق شکیلا رو دارم و ساپورتش میکنم.فقط میخوام اگر بازم عکس از شکیلا(فقط خود شکیلا) مثل عکس اول که چقدر هم خوب گرفته بودی برام بفرستی حتی اگر یکی دیگه هم شده.مخصوصا اگر از قسمت دوم
برنامه باشه خیلی خوب میشه

مطمئن باش پشیمون نمیشی.

ممنون میشم

من خوبم پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:21 ق.ظ http://thinthin.blogfa.com/

سلام مریم لاغر جون! می بینم که رو دستم زدی خوبه ها اینطوری رقابت تنگاتنگ می شه منم به خودم میام! راستی با لباس وزن کردی خودتو پس بی لباس یک کیلویی کمتری ها! من که عکسهای این آخری رو نمی تونم ببینم.از دلگرمیت ممنون.من اصلا الان کفش نمی خواستم ولی همینطوری دیدم اگه به خودم جایزه بدم خوبه!راستی می شه بپرسم ؟ می پرسم اگه دوست نداشتی جواب نده از اینکه آمریکایی راضی هستی؟ دلتنگ ایران و خانواده ات نیستی؟

والا این سوالت خیلی سخته!!! آخه آمریکا خیلی چیزای خوب داره اما نه برای ما دانشجو ها که ویزا داریم برای کسایی که گرین کارت یا پاسپورد دارن خیلی خوبه در کل من خیلی دلم واسه ایران و خانوادم تنگ میشه و در این حالت واقعا جواب سوالت و نمی دونم!!! آخه نوع مشکلاتت با ایران فرق می کنه!

نیاز (نیروی برتر) پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:54 ق.ظ http://niruyebartar.blogfa.com

قربونت برم... سرما نخوری توی هوا سرد دوچرخه سواری می کنی. سر و کله تو بپوشون سینوزیت نگیری. منم عاشق دوچرخه سواریم :))))))))))))

مهدیه پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:40 ق.ظ

افرین به این دوچرخه سواری.خیلی خوبه حالا که تو جای غریب هستین اینقدر با دوستا رفت و امد دارین و سرتونو گرم میکنین.بازم افرین به مریمی خودم.هزار تا ماچ

عاطفه جمعه 29 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:16 ق.ظ

از نظرشون کار درستی انجام میدن !
ولی مشکل شما رو نمی بینن
ولی اینا سرمایست خوب !

تینا جمعه 29 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:40 ق.ظ

بذار ببینم!؟ امروز از اون روزاست که رفتی تو موود غر غر... امیدوارم دلت حداقل سبک شده باشه. آخه عزیز من...زندگی که همه اش خوشی نیست. همه اول زندگی یه خورده سختی رو میکشن... اونایی که این ور آبن یه کمی بیشتر. خدا بزرگه. تو و شوهرت هم آدمهایی باهوش و با استعدادی هستین. گلیمتون رو بزودی از آب می کشید بیرون. خیلی سخت نگیر.

that is good point thank you!!!

عرفان جمعه 29 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:14 ق.ظ

سلام
خسته نباشید
حتما ولی مطمئن باشید که فقط بخاطر مطالب و خاطرات شما میام اینجارو میخونم چون ما ایرانیها نسبت بهم به لحاظ احساسات و دوستی و...بسیار حساسیم و همه را از اهل یه خانوده میدونیم .
ضمنا زیاد خودتون را با فست فود درگیر نکنید که کارتون برای رسیدن به هدف سخت بشه .
جمعه خوبی داشته باشید اگرچه انجا را باید در روز تعطیل خودش خوش بود .

فریبا جمعه 29 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:40 ب.ظ http://barbitopole.blogfa.com/

سلم . خوبی؟ شرمنده دیرتر دارم جوابتون رو میدم ..
من دانشجوی IT هستم عزیزم

آب نبات جمعه 29 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:08 ب.ظ http://www.abnabaaat.blogfa.com

چه دوچرخه سواری توپی خوش به حالت
من اینجا می رم از بس نگاه می کنن
پشیمون می شم
زیاد نمی تونم بیرون دوچرخه سواری کنم

عرفان ازشیراز جمعه 29 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:45 ب.ظ

سلام
خیلی محبت کردی همونطور که گفتم این احساسات ایرانی که در رتبه اول تو کل جهان امروز مطرخه و منم به وجود دوستانی مثل شما در همون خارج از کشور هم افتخار میکنم .
واقعا لطف کردی و منم بعنوان یه ایرانی هموطن بهتون بدلیل داشتن این حس انسانی و نوعدوستی تبریک میگم .
مواظب خودتان باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد