هفته لاغری
 

 

۳ شنبه۴ شنبه۵ شنبهجمعهشنبه۱ شنبه۲ شنبه
صبحانهشیرسویا۱۵۰

۱ نان تست ۷۰ 

۱ شکلات۶۰

۱ نان تست+آب سیب 180شیر کاکاو۱۵۰شیر سویا ۱۵۰۱ انار۱۵۰
م .و

شکلات ۵۰ 

سیب۵۰

۱ سیب ۱۰۰سیب 60۱ کوکی ۲۰۰۱ میوه کوچولو ۶۰هیچی
نهار

۲ تیکه مرغ۳۰۰سیبزمینی۲۰۰

۱ تن ماهی رژیمی۱۰۰+۷۰ نونماهی سلمون 2 تا خیار شور 250مک چیکن ۳۰۰بابا قنوچ ۳۰۰ماهس سلمون ۲۵۰
م.و۱ سیب ۵۰
شامکوکو سیب زمینب ۱۰۰مک ¤ چیز ۲۵۰۲۰۰ کاری قیمه۴۵۰ پیتزا۴۰۰۲ واجد نان+ ماست و خیار+کره و پنیر=۴۰۰

آب 

۳ لیتر۲ لیتر۴ لیوان۴
درازنشست

نرفتم 

فردا ۶۰ تا می رم

نرفتم فردا ۹۰ تا میرم!!۹۰ تا رفتم۶۰ تا داز نشست۴۰ تا

دوچرخه 

ایروبیک

رفت و برگشت خونه تا دانشگاه ۱۰ کیلومتر۳ کیلومتر دوچرخه۱ ساعت دوچرخه سواری
کالری مجاز۸۰۰۷۰۰۷۰۰۷۰۰۷۰۰۷۰۰۷۰۰
کالری کل ۹۰۰۶۰۰۶۹۰۱۱۰۰خدا تا۹۰۰۸۰۰
امتیاز از ۱۰۰دوچرخه سواریم عالی بود ارزش یک ۱۰۰ رو به تنهایی داره۲۰ امتاز بابت عدم تحرک کسر میشه و ۸۰۱۰۰۶۰۰۴۰ امتیاز بابت ۲۰۰ کالری بیشتر از حد مجاز خوردن ۶۰۸۰ امتیاز

 

۳شنبه:  

سلام بچه ها من مدتیه روی عدد ۶۱ کیلو استپ کامل کردم لذا این هفته رو بنام هفته لاغری نام گذاری می کنم شاید که این تلسم بشکنه!! اولا حداقل روزی ۳۰ تا دراز نشست باید بزنم و ۲ روز در هفته سه شنبه ها و جمعه ها با دوچرخه برم دانشگاه حدودا ۵ کیلو متره ۱ سی دی ایروبیک هم خریدم که ۳۰ دولار هم پول بی زبون رو دادم پاش فقط ۱ بار ازش استفاده کردم لذا هفته ای ۱ بار هم اون رو میرم حالا احتمالا یکشنبه صبح اونو میرم! این از ورزشم خیلی هم سخت نگرفتم که بشه انجامش داد ! اما از عادت های غذایی که بگم هفته ای ۳ بار بیشتر برنج نخورم و هفته ای ۲ بار ماهی یا تن ماهی مصرف کنم و میزان آبم هم کمتر از ۸ لیوان نباشه!!! 

از طرفی کتاب تو آی لایت (ماجرای عشقی یک دراکولا!!!) الان آمریکارو ترکونده و فیلم ۱ هم اومده فیلم ۲ تا ۲ هفته دیگه میاد ولی من هنوز کتاب ۱ رو تمام نکردم اونم می خوام تمام کنم چون به شدت مطالعه ام کم شده و خیلی ناراحتم راستی دوستانی که زبان یلدن در حد مدرسه این کتابو می توانن بخونن به نظر من خیلی متن ساده ای داره!  

طریقه امتیاز دهی: 

چنانچه موارد زیر انجام نشود ۲۰ امتاز کسر خواهد شد: 

دراز و نشست 

آب کمتر از ۸ لیوان 

خودن برنج بیشتر از ۳ روز  

خوردن هر ۱۰۰ کالری بیشتر از کالری مجاز (لازم به ذکر است که کالری مجاز این هفته ۷۰۰ می باشد)  

 

راستی دوستان مرسی بابات کامنت های خوبتون من دیگه اسباب کشیم تمام شد و وارد مر حله جا افتادن شدم!!  

ماجرای من و مهمانی نرفتن رو بخونید خالی از لطف نیست!!!!!!

دیشب یک اتفاق عجیب افتاد! دیروز طبق قرار ۳ شنبه ها من سوار دوچرخم شدم که برم دانشگاه با بچه ها بریم مک دنالد بخوریم! توی راه داشتم به دلایل استاپ وزنیم فکر می کردم!بعد همین جوری که که خاطرات هفته پیش رو مورور کردم متوجه شدم که من توی هفته گذشته ۴ روز هفته رستوران بودم خوب معلومه که آدم با این همه رستوران لاغر نمیشه و شانس اوردم که چاق نشدم!!! 

پس همین طوری که می رفتم به خودم قول دادم که دیگه هیچ برنامه شامی رو قبول نکنم و بعد ار شام هرکی میاد بازی کنیم اینا قدمش روی چشم  هم شام درست کردن زحمت داره هم کالری داره !! توی مک دانلد ۲ تا از دوستامون عصری امتحان داشتن و هی می گفتن خوب شب چی کار کنیم و کجا بریم من هم تصمیمم رو به بچه ها اعلام کردم که دیگه من جایی شام نمیرم شما بدون من برین و اگه اصلا هم به من نگین اصلا ناراحت نمیشم!! اما کاملا می دونستم که اینه امشب رو باید یک جایی برن آخه بعد از امتحان میچسبه بری مهمونی !! ساعت ۷ شب یک دوست خیلی خوبم زنگ زد که بیا بریم خونه یکی از بچه ها البته ۱ اتاق کوچیک دانشجویی داره که ۴ نفرم توش جا نمی شن!!منم گفتم نه من نمی یام هم جا کمه هم ۴ نفر بسه واسه بازی کردن البته حقیقت این بود که خانمی که دعوت کرده بود مجرد بود و یک آقای مجردم اونجا دعوت بود که این دوتا همش باهم میرن بیرون سیگار می کشن یا شوخی های ۲ نفره می کنن و کلا من معذب میشم ! دوست ندارم توی این وضعیت قرار بگیرم هیچ وقتی ! همیشه هم سعی می کنم دوستای متاهل داشته باشم که عشق عاشقی هاشون رو خونه کرده باشن!! خلاصه این دوستم اسمشو میزارم فیبی چون هزار ماشالا خیلی خوش قدو بالا و مانکنه گفت که تو نیای خوش نمیگزره اینا بیایین خونه ما! من قیمه می پزم تو کوکو ! منم خوب چون دوستم بود نمیشد رد کنم از طرفی خونشونم خوش میگزره اما چون مهمونی ساعت ۱۰ شب بود و فردا هم روز کاری منم از دوچرخه سواری خیلی بی حال بودم خیلی نمی خواستم بشینم خونشون نهاییت ۱ ساعت! حالا همه خونه فیبی دعوتیم یک پسری زنگ زده به من که نه آقا بیایین خونه ما چون تا حالا نیومدین! من و فیبی هم قبول کردیم ۲۰ دقیقه بعد فیبی زنگ زد که مریم من زودپزم ترکیده پرت شده طرف در خونمو به گند کشیده و شانس اوردم که زنده موندم نخورد توی سرم منم کلی نگران شدم و ناراحت بابات این اتفاق خیلی خطر ناک بعد من بهش گفتم اصلا خودتو ناراحت نکن من قرمه سبزی برای همه درست میکنم یک گیاه خوارم داریم واسه اون کوکو درست می کنم هیچی دیگه تا ساعت ۹ توی آش پز خونه بودم که اکه هی پسره زنگ زد که ببخشید  هم خونه ایم امشب مهمونی گرفته نمیشه بریم خونه ما!!!! خونه فیبی هم که نمیشد چون زودپزش ترکیده بود و خونه کثیف بود موند خونه ما هیچی دیگه منم شروع کردم به نظافت خونه یک دستم تمیز میکرد یک دستم غذا می پخت! خلاصه این هم از مقاومت من برای نرفتن مهمونی!! البته من جایی نرفتم ۱۲ نفر مهمون برام اومد!!  

چهار شنبه:   

روز بد!! 

دیگه توی ۱ روز چه اتفاقی باید بیفته که آدم بگه اون روز بده!!البته روز ها بد معمولا اتفاقی برای خودت نمی افته بلکه خبرای بدی از طرف عزیزانت می گیری!!  

از اول صبح دلم شور این روز س ی ز د ه آ ب ا ن رو میزد خصوصا که برادرم هم توی یکی از این تضا  هرات ها کتک جانانه ای خورده بود و یکی از فامیل ها سید هم زندان رفته حالا از صبح دعا میکردم که زور مامانم به داداشم و خواهر هام برسه و نزاره که اونا برن جایی اولا محل کار داداشم هفت ت ی ر بود که قطبیه واسه خودش خونمون هم که سعادت آباد دیگه بد تر !! هنوز با تهران تماس نگرفته بودم و حال کسی رو نپرسیده بودم که شوهرم ساعت ۸ صبح زنگ زد که بندر عباس زلزله اونده و تا حالا ۲۵۰ نفر فوت کردن و خونه شون هم کی خصارت دیده شدت زلزله کم بوده اما مر کزش دقیقا مرکز شهر بوده و از طرفی زمانش هم زیاد بود و ساعت ۳ نصف شب اومده کلی نگران شدم و توی این روز هایی که ت ض ا ه  ا ت هست به ایران زنگ زدن غیر ممکن میشه !! با بد بختی خبر گرفتیم الحمد الله فقط خسارت مالی دیدن و پای خالش هم شکسته ولی بقیه سلامت هستن! 

خلاصه ورزش نکردم اما چون نه مهمونی رفتم نه مهمون اومد ۶۰۰ تا بیشتر نگرفتم جدی جدی دارم یک هفته لاغری مشتی واسه خودم می سازم اگه خدا بخواد!!! 

بچه ها من همیشه از خودم می پرسم که نسل قبل واسه چی ا ن ق ل ا ب کرد؟؟؟حالا ترسم ۱۰۰ برابر بیشتر شده که ۳۰ سال دیگه بچم از من این سوال نکنه!! که چرا انقلاب کردم!! نکنه ایران افقانستان شه!!ای خدا بخدا وقتشه دیگه ۲۵۰۰ ساله توی گیر و داد این دیکت اتوری هستیم بیا و مرام بزم طعم دمک راسی رو هم ایرانی ها نشون بده!! آمین 

پنج شنبه: 

هیچ خبری نبود همه چی امن و امان بود و من برای اولین بار تو نستم به یک مهمونی که دعوت شده بودم نه بگم و نرم! 

جمعه: 

امروز صبح پاشدم به دوستم زنگ زدم که دیشب مهمونی بود بعد اونم گفت مهمونی رو پیچونده آخه خیلی دیر مهمونی میگیرن اینا ساعت ۱۱ شب فردا صبح هم روز کارییه همه باید برن سر کار!!تازه مجردا وقتی دعوت میکنن غذا نمی پزن و ما متاهل های بیچاره باید غذا هم ببریم با خودمون ! 

راستی ۲ تا تولد بچه دعوت شدم که برم برای بچه ها کوکی (بیسکوییت شکری ) درست کردم که با خودم ببرم تا الان داشتم تزئنشون می کردم الان عکسشو میزام ! راستی خدا امروز را به خیر کنه موی نایته فیلم خروس جنگی رو هم نمایش می دن پتزا هم میدن من تا حالا آلردی ۶۰۰ تایی زدم به شکم تازه ساعت هم ۱۲!! ظهره من همش ۴ ساعت که بیدارم !آخر هفتهی خیلی خوبی داشته باشین الان میام بهتون سر میزنم بوسسسسسسسسسس 

شنبه؛ 

  

دیشب توی موی نایت فیلم خروس جنگی رو دیدیم و بعدش رفتیم بولینگ و بیلیارد ! بد نبود خوب بود اما کارد بخور این شکم که ۴۵۰ کالری پیتزا به رگ زدم البته با دوچرخه رفته بدم دانشگا لذا یک ۳۰۰ تایی حداقل سوزانده بودم! ولی بازم تف به این همت!! آدمم اینقدر سست که یک هدف بزرگ رو فدای شکم بکنه!!! آخه ای کاش همین بود !!! جاتون خالی برای نهار کله پاچه ای دعوت شده بودیم صبح ساعت ۷.۵ رفتم سر کار جای ۸ که بتونم یکم زود تر بیام بیرون که حاضر شم برم نهار صبحانه هیچی نخوردم جالبه که نهار هم خیلی کم خوردم چون اصلا  کلپاچه خور نیسم اما دوستان به اندازه یک بقالی چرت و پرت خوردم از آجیل انواع شیرینی های ایرانی زولبیا بامیه پنیر و کالباس کوکو الویه و چیپس و ماست و کلی نوشابه چایی و شکلات خلاصه اومدیم بریم خونه که یوهویی صاحب خانه بد جوری رکب زد یک میز دسر چید مرگ! منم که اصلا هیچ جای خالی برای دسر نگذاشته بودم کلی ناراحت نشسته بودم و نگاه می کردم فقط که سید اومد گفت تو شکمت و نگا کن بگرد خوب قطعا یک سوراخ سنبه ای خالی پیدا میکنی!!! منم حساس سریع رفتم بهترین قسمت کیک که پر خامه با توت فرنگی بودو برداشتم و شنگول شنگول خوردم ییهویی انگاری که من اندر جهانی دیگری بودم گویی در بهشتی بودم برین و خرم اما بعد از تمام شدن کیک ییهویی به جهنم حبوط کردم و تازه مغز معیوب به کار افتاده و کالری شماری رو شروع کرد! و بدترین خاطره زندگیم رو رقم زد حدودا ۳۰۰۰ تا به دون احتساب خطا یا خدا!!! اما نوش دارو بعد از پر خوری سهراب!!! جواب نمیده الان من دپرسم خفنگ! به دو دلیل ۱ شنیدن کلی خبر های خاله زنکی !!!! بلاخره مهمونی بودم و کلی خانم اونجا بودن ۲ خودکشی توسط پر خوری!!! 

 

دوستان اگه خوبی بدی دیدید حلال کنید چون عنقریبه که من منفجرشم!!! 

یکشنبه: 

مامان یکی از دوستام ۲ ماهی بود اومده بود اینجا حالا هفته ای دیگه داره به سلامتی میاد به وطن گرامی لذا احتیاج به وزنه داشتن برای بستن ساک و چمدان و من با این گند دیشبی از خدا خاسته با لبی خندان و اشک شوقی بر چشم دودستی طی یک مراسم رسمی با وزنه برای ۱ هفته خدا حافظی کرده و امید وارم دفعه بعد که وزنه ی مهربانم را می بینم وزن زیادی به ایشان وارد ننماییم و دهی ۱۳۰ پوندی رو با خوشحالی فتح کنم ! 

امروز رفتم برای خرید مواد اولیه اینا برای اولین بار به یک مغازه چینی رفتم و کفم بریده شد جدا!!! یعنی حالم به هم خورد جدا !!! هرچی جک و جونور چندش مثل هشت پا خر چنگ لابستر ماهی های لزج داغون زنده زنده می فروختن به این چشم باریکا!! همش این آشغالهارو می خورن که اینقد لاغر هستن دیگه!!! 

امروز اشته هام خیلی زیاد همش می خوام یک چیزی بخورم آخه امروز رو من برای تمام هفته آشپزی می کنم بعد توی فیریز جاسازی می کنم که سید نبینه آخه اگه ببینه میگه من غذای یخ زده نمی خورم اما اگه نبینه می خوره لذا من درست کردن غذا یک مساله هست و جاسازی حرفه ای هم مساله بعدی !! شوهر های شمام اینقدر لوس هستن؟؟؟ 

حالا برای اینکه این اشته های لا مصب رو بخوابونم می رم یک قلیونی بعد ۳ هفته چاق می کنم که حالشو ببرم ببینم چه وشد!! 

بعد نوشت ؛ 

امروز باید اون سی دی کذایی رو تمرین می کردم برای ورزش ولی یک کار بهتر کردم با سید رفتم دچرخه سواری بعد وسط راه یک رستوران خوبی به نام لامادلین نزدیکمون داره که به سوپ هاش معروف من هم یک سوپ سیبزمینی با خامه سفارش دادیم مرگی به به جای همه ی دوستان رژیمی خالی یک ۴۰۰ تایی شد ذهنی حساب کردم مثل کردان!!!هه هه هه خودم خندم گرفت!! توی رستوران به آدم هایی که می اومدن خیلی توجه کردم همه و همه چاق بودن یکم ناراحت شدم به نظرم اومد که خوردن تفریح چاقاست!!! البته اگه فکر میکنین قطره ای از این اشتهای لامصب کم شد در اشتباهید با همت هر چه تمام تر سوپ مو خوردم ولی خوب ورزش هم کردم!!! با دوچرخه از دم گپ هم رد می شدیم یک شلوار سایز ۶ هم پوشیدم پام رفت ذوق مرگ شدم پس خریدمش ۱۵ دولار هم بیشتر نبود!!! این جا واقعا ارزونییه من توی ایران شلواری که پسندم باشه زیر ۴۰ تا پیدا نکرده بودم تا حالا!!! راستی درسته ۹۰۰ تا خوردم اما ۷۰ تایی هم دراز نشست رفتم!! من روی این توپ های بزرگ بدن سازی دراز نشست می زنم یکم ساده تره ولی حس می کنم بیشتر بهم فشار می یاد!! 

اوه تا یادم نرفته فردا روز سلامتیه یعنی چی این که وگفتم!! یعنی اینکه صبحانه میوه می خورم نهار ماهی کبابی شام هم میوه + ماست و خیار در این روز من به باشگاه خواهم رفت و ورزش خواهم کرد!!! بیشتر کششی و وزنه میزنم شاید اگه خیلی حس با حالی داشته باشم تردمیل هم برم ! ۱ روز در هفته رو به این روز نام گزاری کرده و اما  چون آزادی انسان از همه چیز مهم تره روز ش رو فلکسیبل میزارم اگه کسی هم پاییه این برنامه هست یا علی !

 

روز سلامتی دوشنبه و آنالیز جدول در هفته ای که گذشت: 

اوکی امروز روز سلامتی بود من در این روز مثل گیاه خوار ها بودم البته نوع ۲ گیاه خوار ها که ماهی هم میل می کنند بجز شب که از سر کار آمده بودم و کلی گشنه بودم بقیه روز خوب بودم و مهمان نا خانده ای هم داشتم به نام گلی خانم!!! از اونجایی که هر کسی هر چی میشه سر این گلی خراب می کنه و دیواری کوتاه تر از این نداره منم گفتم پر خوری های روز های قبلم رو با  شادمانی گردن اون بندازم~ چطوره که یکی که شیرینی زیاد می خوره یا مثلا ۴ کیلو تپلی تر میشه یا با همه دعواش میشه شایدم امتحان شو بد بده یا در بعضی موارد نادر که ایشالا شاهدش نباشیم دیگه کلا وب لاگشو جمع می کنه و تورو به خیرو مارو تو سلامت و رفت که رفت می کنه من بد بخت هم می تونم ۲ روز پر خوری گذشته رو مقدمات گلی جون بدونم دیگه!! 

خلاصه من قرار بود برم جیم اما سید اومد و رفتیم گواهی نامه هامونو عوض کردیم(اینجا روی گواهی نامه آدرس داره خونتو که عوض می کنی باید بری گواهی نامت رو هم عوض کنی البته سر جمع نیم ساعت هم طول نمی کشه این کار!!!) بعدش هم رفتیم کتاب خونه محل عضو شدیم اونم ۱۰ دقیقه طول کشید ۲ تا دی وی دی گرفتیم که ببینم (لازم به ذکره که کتاب خونه اینجا واقعا جذابه هم اینترنت مجانی بهت میده هم کتاب و دی وی دی) بعدش هم رفتم سر کار عاشق این خانم آمرکاییم بهترین صاحب کار عمرمه نیلوفر جونم پرسیده بود مشکلی نداری با این بچه ها کار میکنی ریاضی یاد میدی ؟ جواب: من هیچ مشکلی ندارم اما اونا با لهجه من خیلی مشکل دارن!! خیلی روی لهجه من کار می کنن کلا انگار یک معلم خصوصی زبان دارم وقتی پیش اینام چون راحت اشکال حرف زدنت و می گن مثل بزرگتر ها نیستن که فکر کنن بی ادبیه و بهت نگن که جملت اشتباه!! 

در کل روز سلامتی خوبی بود و من کلی از این روش راضیم و ۱ روز در هفته رو به نام روز سلامتی نام گذاری میکنم و انشالا به ۳ روز در هفته می رسونمش!! 

 

از هر جه بگذریم صحبت جدول خوش تر است: 

 

نقاط مثبت:  

۱-اولین نقطه مثبتی که در جدول من حائز اهمیت است پایبندی به ورزشه من طبق برنامه ورزش کردم ۳ شنبه و ۴ شنبه رزا نشست نرفتم ولی ۵ شنبه ۹۰ تا رفتم البته از هفته دیگه اینشالا برنامه هر روز رو همان روز انجام می دم ! به جای سی دی ۱ شنبه به دچرخه سواری رفتم که قبوله! و ۱ نوبت اضافه هم دچرخه سوراری در روز ۳ شنبه داشتم رفت و برگشت در حالی که همیشه یک رفت به دانشگاه رو می رفتم!. 

  

۲- سالم خوردن: من بجز جمعه یعنی ۶ روز هفته میو خوردم که این خیلی خوبه! ۳ روز در هفته هم ماهی خوردم در صورتی که من هیچ وقت ماهی دوست نداشتم اما از وقتی که دیدم اینقدر کم کالریه و ساده درست میشه تازه بسیار هم سالمه دارم خودم رو علاقه مند می کنم!    

۳-خوردن آب فراوان : با اینکه ۳ روز رو فراموش کردم که میزان /اب مصرفی رو بنویسم اما در کل خیلی هم خوب بود‌و تقریبا هر وقت دلم چیزی خواست که بخورم یک لیوان آب قبلش خوردم! 

 

نقاط منفی:  

۱-چیز ها نوشته نشده: من در روز کوچولو کوچولو شکلات خوردم که یاد داشت نکردم !از طرفی میزان آب مصرفی ۳ روز هم فراموش کردم! اول هفته قرار بود کتاب توآلایت رو تمام کنم که نکردم و اصلا هم در جدول ننوشنمش!!!!!  

  

۲-دقیق نبودن جدول: به دلیل ننداشتن وزنه آشپز خونه غذا های خونگی دیمی و چشمی کالری هاشون نوشته شده که اصلا دقیق نیستن اما غذا های بسته بندی مثل ماهی ها و شیر سویا و.. دارای کالری مشخص هستن! اگر وارد دهه ۱۲۰ پوند بشم به عنوان جایزه یک ترازو آشپز خانه می خرم! 

 

۳-بجز ۲ روز در هفته من ۵ روزش بیشتر از حد معمول۷۰۰ کالر خوردم حالا ۲ بحث من زیاد خوردم یا اصولا ۷۰۰ کالری کمه؟؟؟!! والا همه ی هدف من این بود که تا کریسمس ۵۵ شده باشم اگه بخوام تا کریسمس ۵۵ بشم اما چون از عهده من خارجه این کار احتمالا هفته دیگرو با ۸۰۰ شروع می کنم و این قول رو میدهم که حالا که من سر کالری کمی کوتاه اومدم منم به تلافی بیشتر از حد مجاز نخورم!!!

 

 

ماکزیمم امتازات ۷۰۰ 

جمع کل امتیازات کسب شده: ۴۹۰

کسری امتیاز:۲۱۰ 

 

در کل هفته خوب و آرومی بود مرسی به همه شما دوستای خوبم که اگه نبودید اینقدر این کار برام آسون نبود ! 

 

هفته ای بهتر و سالمتری رو برای خودمون آرزو می کنم بوس و خدافظ تا فردا شروع هفته ای بهتر!!!