شو ور بی ملاحظه!!!!!

اااااااااااااه ه ه  ه ه خسته شدم از دست آقامون!! اصلا نمی فهمه که من رژیم دارم اولا تا حالا نشده که من برای خودم غذا بربزم اون نیاد و ازش نخوره بعد اصابم به هم میریزه و یش میگم چرا از غذای من خوردی؟؟؟؟؟؟ اونم در حالی که غذا تو دهنشه میگه وااااا!!!! مگه بچه ای که اینقدر جیغ میزنی خوب این همه غذا برو دوباره بریز!!! به اینجا که میرسه می بینم اصلا که معذرت تو کارش نیست و طلب کارم هست مخوام که بمیرم!!!  منم کم نمی یارم بش میگم  ااا خوب تو برو برای من ۱۰۰ گرم برنج دوباره وزن کن بعد ۱۷.۵ گرم خورشت بعدم ۳ قاشق سر خالی ماست !!!وقتی فهمیدی من چقدر زحمت میکشم و وقت می زارم شاید دفعه ء یعد همین جوری نیای همه ی غذای منو بوخوری!!!  اما  انگاری نوحه تو گوش خره میخوانم (دور از جونش) فردام همین کارو مکنه!!!! 

 

دوما : شب به شب یک چیز کیک بزرگ از لامادلین میخره میگه امشب بیا رژیم نگیریم!!!!!! آخه مگه تو رژیمی ؟؟؟؟!!! داره از لاغری میمره!! میگه ببین من میخورم چاق نمیشم این کالریش صفره!!!!  خوب منم جونم گول میخورم !! 

 

سوما :هی مگه بریم رستوران باربیکو بزنینم(تگزاس به باربیکیواش معروفه!!) ارادهء من اگه از فولادم باشه معدم که نیست!! اون هی گشادو تنگ میشه!! 

 

شوهر شما چه جورییه؟؟؟ هم اکنون نیاز مند یاری سبزتان هستم!!!