دلم گرفته!!  

یک چرای بزرگ دارم که نه توان پرسیدنش هست نه طاقت شنیدن جوابش!  

دلم میخواد کمکش کنم اما خودش کمک نمی خواد! بهترین دوستم توی آمریکا تصمیم گرفته جدا بشه! از نظر من از اون تصمیم هایی که آدم اول می گیره بعد بهش فکر میکنه که چرا این تصمیم رو گرفته! از این تصمیم هایی که  من طلاق می خوام ولی به چه دلیل؟ خیلی مطمئن نیستم چرا!! ولی می دونم که طلاق می خواهم!! 

ای کاش شوهرش بد بود! بسیار زحمت کش و مهربان! درسته که دانشجو دکترا بود اما برای مخارج خانه توی کافی شاپ هم کار می کرد!! درسته که مثل ما ها بورس تحصیلی نداشتن اما خیلی زحمت کش بود و آینده اش درخشان خواهد بود! بگم افسوس؟؟؟ یا نگم افسوس! دوستم فکر می کنه شادتر خواهد بود بدون اون! به نظرش از روز اول ازدواج با او مشکل داشته!   

یاد تابستان پارسال بخیر! یادته دوستم که چه رابطه ی عاشقانه ای با شوهرت داشتی؟؟؟ حتی در جمع های 12 نفری ما شاهد ابراز عشق و بوس و بقل بودیم! یادش بخیر که بار ها به خودم گفتم که این دو باید الگوی من باشند! با این همه مشکلات چه رابطه ی عاشقانه ای با هم دارند! بعله دوستم من حتی غبطه رابطه ی رمانتیکتان را خوردم! همیشه در نظرم زوج خوبی بودید! 

چرا؟؟؟ فشار زندگی خیلی زیاد است این را می فهمم! اما داستان زندگی یک سریال است! نه یک اپیزد از یک سریال! سختی ها تمام خواهد شد روزی! 

 

یک هفته هست که کلی مقاله راجبع طلاق می خوانم! عوامل طلاق را ! 

یکی از عوامل طلاق اوضاع مالی بد! یکی دیگر رفت آمد با دوستان مجرد!! ارتباط زیاد با دوستان مجرد طبق مقاله ای که خواندم باعث میشود که مقایسه پیش بیاید و از طرفی دیگر مجردان آزادی های متفاوتی دارند! یکی دیگر احساس استقلال!!! یکی دخالت فامیل! و...... اما طبق آمار 50 درصد آدم هایی که طلاق میگیرند پشیمان میشوند!! چرا؟ 

چرا؟ چرا؟ شاید چون احساسی و شتاب زده عمل کردن شاید مرتب به خودشان گفتند آنهایی که نظر متفاوتی با من دارند حتما "من را درک نمی کنند" من را درک نمی کنند من را درک نمی کنند!!!! و باز هم من را درک نمی کنند!!!! چرا هیچ کس نمی تواند من را درک کند!؟ سوالی که پرسیده نمی شود!!! من دوستم را دوست دارم و میدانم طبق تمام آمار ها طلاق استرس بسیار زیادی برای یک زوج می آورد! و همیشه برچسب مطلقه را به دوش کشیدن استرس دارد!