گل باقالی خانم (مریم شیکمو)

یک وبلاگ خوشمزه و کم کالری دست نوشته های یک رشتی

گل باقالی خانم (مریم شیکمو)

یک وبلاگ خوشمزه و کم کالری دست نوشته های یک رشتی

دکتر کوسیرا

امروز با دکتر کوسیرا معلم شیمی ام تو ی کافی شاپ قرار داشتم تا ازش ریکامندیشن لتر بگیرم. چه استاد نازنینی! می توانم ساعت ها به داستان ها ی گوش بدهم! وقتی می خواهد چیزی رو غیر مستقیم بگوید همیشه گربه اش را مثال می زند تا کسی از دستش ناراحت نشود. اینقدر با شخصیت هست که گربه اش را هم مستر پپر صدا میزند نه پپر خالی ( پپر= ففلی) یک جمله ی خیلی قشنگ گفت به من وقتی بهش گفتم شما خیلی به گربتون با احترام حرف میزنید، فکر نمی کنید لوس میشه؟؟ گفت مریم توی زندگی همه چیز بحث عادته! اگه دوست داری که با احترام با مردم باشی و مردم با تو، باید به احترام گذشتن عادت داشته باشی! و از روی عادت گربه ات رو مستر پپر صدا کنی!

ساعت ها میشه باآدم های پخته ای مثل او حرف زد و چیز یاد گرفت!

ناهار هم آبگوشت پارتی دعوت بودیم و یکی از دوستان ایران آمده بود و خیلی از اوضاع مالی ناراحت و نگران!:( همش چهار ساله ایران نرفتم و مثل اصحاب کهف میمونم!خدا کمک کنه و این بحران مالی بگذره! بیچاره مردم!


رژیم: یادم نیست!

اولین روز بعد از تعطیلات

دیشب تولد کلی آدم بود! 

تولد هابی و رها و لاله. ما با بچه ها رفتیم خونه رها. رها تازه مامان شده و یک بچه ی کوچولوی خوردنی داره. ولی خیلی نا آرومی میکرد و نگذاشت بچه بازی حسابی بکنیم. خلاصه یک چیز کیک خریدیم و رفتیم خونه اشون و همه ی ما شمع فوت کردیم.  من هم یک برش کالباسی چیز کیک خوردم. امان بابای رها هم برای زایمانش اومدند اینجا و مثل همه کسایی که تازه میان آمریکا کلی حرف ایران و زداند و ایران و آمریکا رو با هم مقایسه کردند. 

نمی دانم این چه اخلاقیه که وقتی بحث سیاسی یا اجتماعی میشه،والیوم صدای همه میره بالا، انگار دارند دعوا میکنن با هم! این بچه ی بیچاره هم هی گریه میکرد میترسید از صدا های بلند. راستی قبل از اینکه بریم خونه ی رها رفتیم خونه سهیل یک کاسه سوپ هم اونجا خوردم فکر کنم یک ١٥٠٠ تایی شد دیروز.

یک دوستی داریم که تازه نامزد کرده و نامزدش هم بسیار دختر خوبیه اما خوب اصلا خوشگل نیست و 7 سال هم از دوست ما بزرگتره. نکته اینجاست که این رفیق ما قبل از نامزدی با این خانوم همیشه میگفت که دختر باید خیلی خوشگل و خوش هیکل باشه باید ال باشد و بل باشد، حالا که ای دوست ما رو گرفته همه ی دوستان جا خوردن و میگن این که همش از این حرف ها می زد و رو هر کی رو بهش معرفی میکردیم یک گیری به قیافش میداد حالا این چه کاریه کرده؟  این پسر ها هم خول هستندا! تو که این خانوم رو دوست داشتی چرا اصلا از این حرفها زدی؟


صبحانه یک کف دست نون و قهوه

میان وعده ١ نارنگی 

نهار ١ برش پیتزا 

سال نو ٢٠١٣

سلام به خواننده گان نداشته ی وبلاگم!

دیروز شب سال نو بود و ما خانه یکی از دوستانمون دعوت بودیم. یک مهمانی شب سال نو با تزینات قشنگ و شام بسیار خوشمزه ترتیب داده بود. محل مهمانی تا خانه ما ١ ساعت راه بود برای همین من و هابی ساعت ٥ راه افتادیم. اول رفتیم مال و یک دوری توی مال زدیم و بعد رفتیم استارباکس. با هابی کلی حرف زدیم و اون راجبع چیز هایی که توی رابطه اش با من دوست ندارد و دارد حرف زد. من بهش قول دادم سال نویی بیشتر برایش وقت بگذارم و اگه کاری از دستش بر میاید که برای کسی بکند من هم کمکش کنم. قرار شد که من هم با او توی یک تیم باشم! خیلی خوب بود! اصلا آخرین باری که با هم رفتیم کافیشاپ و حرف زدیم را یادم نمی آید! قرار شد که ١ روز در ماه را انتخاب کنیم و با هم "دیت" کنیم مثل روز های قبل ازدواج! 

مهمانی هم خوب بود تقریبا همه بجز من شوهر هایی ٢٠ تا ٣٠ سال بزرگتر از خودشان داشتند و همه هم پول دار! ولی خیلی صاحب خانه دختر گرم و صمیمی بود! خلاصه شمارش معکوس هم کردیم و کلی هم عکس گرفتیم ! 

آرزوهای من در سال ٢٠١٣

١ سلامتی همه ی خانواده و دوستان

٢ گرفتن پذیرش یوتی آستین

٣ گرفتن گرین کارت

٤ فارق التحصیلی من و هابی


خلاصه امروز صبح یک کاپ کیک برای تولد هابی درست کردم و یک دانه اش رو با ٥ تا فندق و یک قهوه خوردم! ٢٠٠ تایی شد

میان وعده ٢ تا نارنگی ٢٥٠

شام و ناهار  ١ برش متوسط لازانیا + سالاد ٦٠٠


باورم نمیشه یک نظر داشتم!