گل باقالی خانم (مریم شیکمو)

یک وبلاگ خوشمزه و کم کالری دست نوشته های یک رشتی

گل باقالی خانم (مریم شیکمو)

یک وبلاگ خوشمزه و کم کالری دست نوشته های یک رشتی

ایام هفتهجمعه شنبه یک شنبهدوشنبهسه شنبهچهار شنبهپنج شنبه
صبحانه

شیر+ 

کرنفلکس=۱۴۰

شیرسویا۱۵۰۲ تا نون+پنیر ۱۴۰۱شیرسویا ۱۵۰شیر سویا ۱۵۰

شیر+ 

کرنفلکس۲۰۰

م.ویک سیب=۵۰قهوه۵۰چایی شیرین۳۰۱ سیب ۵۰

چیپس 

+سالسا۵۰+۵۰  آجیل

نهار

سالاد+ 

سس۲۰۰

۵ قاشق عدس پلو=۳۵۰۲ واجد نون +۱ رون مرغ ۳۵۰مک چیکن+کمی سیب زمینی ۴۵۰ماکارانی۳۵۰
م.وسیب ۵۰

انار۱۰۰+ 

۱ قاشق بستی۶۰+ 

پاپسیکل ۲۰

شام۲ تا تیکه پیتزا=۴۵۰شام ۴ قاشق عدس پلو ۳۰۰۱ برش کوکو سبزی۲۰۰+مرغ ۱۵۰=۳۵۰۲ق سالاد الویه+۱ نون۳۰۰۳ قاشق برنج +قرمه سبزی=۳۰۰۲ تا سفیده تخمرغ۱۰۰
م.وچرت و پرت ۱۵۰
ویتامین
آب ۶۵
ورزش۲ ساعت پیاده روی۱ ساعت پیاده رویهیچی۵ کیلومتر دوچرخه سواریهیچی
کالری کل۷۹۰۷۵۰۷۸۰۸۰۰۹۰۰۸۸۰
کالری مجاز۶۰۰۶۰۰۶۰۰۶۰۰۶۰۰۶۰۰

جمعه: 

وای بچه ها امروز موی نایت بود یک سالن توی دانشگاه اجاره کردیم و یک فیلم ایرانی پخش کردیم به هر بهانه ای ایرانی ها را دور هم جمع می کنیم دیگه ۳ دولار هم می گیرم پیتزا هم بهشون میدیم قرار بود فیلم چهار شنبه سوری باشه بعد تعقیر دادن به زن ها فرشته اند بعد هم یوهویی یک فیلم داغون به اسم کتانی سفید گذاشتن که خیلی ستم بود ۲ ساعت تحملش 

اون واسه ماهایی که تو آمریکا فیلمای خفن روز هالیودو میریم سینما  میبینم بعدش من و سید پیش نهاد دادیم که بچه ها بیایین خونه ما تا بازی کنیم اومدن ۲ دست مافیا زدیم دیدم نه جواب نممیده شروع کردیم پانتومیم بازی کردن ۱۲نفر بودیم ۲ گروه شدیم از هر گروه یک نماینده انتخاب کردیم که گروه رقیب بهش موضوع پانتمیم رو بگه و اون گروه هم حدس بزنن کلمه مورد نظر رو به من بد بخت که رسید گروه رقیب به من گفت کلمه که باید بازی کنم غاز قلنگ من بیچارم برای برد گروه هر کاری بود کردم و حیثیتم رو به گرو گذاشتم و بعد از ۱ ساعت ادا در آوردن سید گفت که این چه ادای غاز قلنگیه که درمی آری هه هه البته گروه ما برنده نشد ولی خوب تلاش قابل تحسینی کردیم. 

شنبه: 

بچه ها یک رازی رو می خوام بگم که حتی از اینکه به خودمم بگم می ترسیدم و همیشه انکارش می کردم!! من چند وقته فهمیدم که خیلی آدم حسودیم!!! 

حالا چطور و چگونه؟ 

نزدیکه ۲ ماه که یک دختر مجردی به این دانشگاه اومده و هم رشته سیده(شوهرم) البته فوق لیسانس ولی سید دکترا می خوانه ! خلاصه تازه از ایران اومده و دست راستو چپش  رو نمی دونه خیلی گیج بود منو سید خیلی کمکش کردیم تا جا بیفته وبه اندازه خودمون تلاش کردیم که بهش سخت نگذه خلاصه نیومده کلی الکی الکی با کسی که نمیشناسیمش صمیمی شدیم این سید هم خیلی انسان خوبییه و به همه کمک می کنه خداییش تمام سرویس هایی که به این دختر داده به ۲ تا پسر مجرد دیگه ای که تازه اومده بودن هم داده!! اما قضییه این دختره یکمی روی نرومه میدونم که اصلا اصلا این وسله ها به سید نمی چسبه و حتی فکرشم خیلی زشته و کلی گناه داره اما از طرف دختره خیلی خیالم راحت نیست!!! 

به چند دلیل من دلیلامو می گم شما بگید که من بی خودی نگرانم یا باید بیشتر حواسم رو جمع کنم!!! 

دختر زیاد به سید زنگ می زنه حالا به هر بهانه البته بیشترش از سید می خواد که تمریناشو براش جل کنه لازم به ذکره اگه کسی از سید کاری رو بخواد و بتوانه انجامش بده حتما این کار رو می کنه!! پس تمرناشو براش حل میکنه!! البته تمرینای بقیه بچه ها رو هم حل کرده تا حالا!!! 

بعد ماشین نداره هر خریدی که داره به سید زنگ می زنه و جالبه که به من نمیزنه من هم سرم از سید خلوت تره و گواهینامه هم دارم!! بازم لازم به ذکره که سید هم همیشه اگه وقت داشته باشه ایشون رو برای خرید می بره به مغازه البته به کسانی دیگه هم زنگ میزته که اگه اونام خریدد دارن باهاش برن!!!حالا چیز هایی که من نسبت به این دختره بسیار حساس شدم اینه که یک بار به من زنگ زد و من اورژانس بیمارستان بودم و حالم هم خیلی بد بود اوج بیماری سوان فلو بودم گوشیمو برداشتم ایشون بود بهش گفتم که چقدر حالم بده و اومدم اورژانس!! اونم بعد از یک احوال پرسی ساده بهم گفت سید کجاست!! من گفتم خوب سید منو اورده دیگه بعد گفت کی کارتون تمام میشه!!!! من گفتم من نمی دونم من حالم بده نمی دونم گفت خوب به سید میگی کارش که تمام شد بیاد دنبال من من و ببره که یک میز و صندلی ببینم می خوام بخرم!!!! 

من خیلی بهم بر خورد که ایشون اینقدر بی ملاحظه هستن!!! کارم که بیمارستان تمام شد اومدم خونه ساعت ۱۰ بود خودش به سید زنگ زد و سید هم رفت دنبالش!!!!! من خیلی ناراحت شدم و هی به خودم گفت که نقطه ضعف نشون ندم و هیچ اعتراضی نکنم اما واقعا حالم بد شده بود و اصلا باورم نمی شد!!! حالا این قضیه گذشت امروز این خانم با یکی دیگه از دوستای ما مشترکا خونه ای این خانم مهمونی گرفته بودن ما هم دعوت بودیم اما من اصلا دلم نمی خواست برم از صبح هی بهانه های الکی گرفتم از طرفی اون یکی خانم از دوستامون بود نمی شد بپیچونیم  مجبور شدم که برم اما با بد بختی گفتم بعد از شام میرم آخه نمیشه خونه کسی شام بری بعد دوعتش نکنی که که تو خونت بیاد خلاصه ما که رفتیم اونجا من تمام مدت قلبم به شدت میزد وقتی این خانم رو میدیدم و حسابی اعصابم بهم رخته بود البته یک دوست صمیمی اینجا دارم که اون در جریان این هست که من از این خانم بدم میاد و کلی هم غیبتشو پیشش کردم که خدا منو ببخشه!در کل منطقم بهم میگه که هیچ خبری نیست و همه چی امنه ولی از طرفی اصلا نمی توانم وجودش و تحمل کنم با اینکه هیچ بر خورد بدی باهم نداشتیم ولی کاملا وقتی می بینمش استرس شدیدی دارم چه کنم برو بچ؟؟؟ 

یک شنبه: 

امروز روز آروم و خوبی بود از تمام بچه هایی که کامنت گذاشتن ممنونم و در کل به این نتیجه رسیدم که باید حواسم جمع باشه اما در این باره حرف نزنم!دیروز دلم خیلی گرفته بود و با یکی از دوستام زنونه بدون شوهرامون رفتیم سینما! فیلمشم دراکولایی بود و من کلی حال کردم آخه من عاشق فیلم ترسناکم البته این بامزه هم بود!!! وقتی آمدم خونه سید ازم پرسید خوب چطور بود خوب بود یا نه منم یوهو نمی دونم چرا خالی بستم که آره موضوع یک مردی بود که زن داشت بعد عاشق یک زنی میشه! بعد ازش سوال کردم چی میشه که یک مرد زن دار عاشق یکی دیگه میشه!!؟؟ اونم گفت یا باید به زور ازدواج کرده باشه و اصلا هیچ علاقه ای قبل ازدواج نداشته باشه یا اینکه زندگیش خیلی بد باشه همش دعوا مرافه و بی اعتمادی باشه که مرد بر عاشق بشه در غیر این صورت که مرده اصلا برای چی باید دنبال کیس بگرده که  بخواد عاشق شه!!  

گفتم تو اگه این اتفاق برات می افتاد چی کار می کردی اگه جای زنه بودی؟؟؟اونم خندید و گفت به مرده می گفتم برو طرف بشناس درست حسابی که دیگه اشتباهی با کس دیگرو بد بخت نکنی!!البته یک مرد واقعی یک اشتباه(زن گرفتن رو می گفت) ۲ بار نمی کنه!!!! بعدش کلی خندیم و من هم خودمو لوس کردم و خوش گذشت!!!

 بعد امروز هم هی به دل من کار می کرد با اینکه کلی کار داشت هی به من می گفت اگه می خوای من باهات میام دوچرخه سواریا!!! همه چی خوب بود تا اینکه شب ۴ تا از دوستامون اومدن خونمون تا حکم بزنیم من داشتم کارای خونه رو می کردم که اونم زنگ زد به محمد بعد که تلفنش تمام شد من گفتم چی می گفت؟؟ سیدم همین جور که کارشو می کرد گفت هیچی!! یوهو من با صدای عصبانی و حالت داد گفتم خوب همون هیچی رو بگو!!!! خیلی جا خورد گفت تو حالت خوبه چرا اینجوری می کنی!!؟؟؟جواب مسئله رو می خواست ! منم گفت تو چرا باید تمریناتو به دیگران بدی ؟؟؟ بعد اون گفت من اگه ندم اونا فکر میکنن که من چه آدم گندیم اما بار ها بهشون گفتم  که ضرر میکنینا!! درس رو یاد نمی گیرین نمی دونم بچه ها یک جورای اصلا تو این باغ ها نیست!! 

خدا کنه که من راجبع دختره هم اشتباه کرده باشم اصلا دوست ندارم دچار بیمارییه شک بشم!! 

خیلی وحشت ناکه  راستی داریم خونمون رو عوض می کنیم توی همین کامپلکسیم اما میریم خونه ۲ خوابه!! جامون اینجا خیلی کوچیکه ایشالا به مشکل مالی چیزی بر نخوریم!!! روز اسباب کشیمون دقیقا هالوینه!!خیلی حیف!! 

دوشنبه 

خوب من الان در تعطیلات به سر می برم و کلی هم کسل کننده است!!! 

من در مورد شوهرم و اون خانوم  هم تر جیح می دم که اصلا بهش فکر نکنم به چند دلیل 

۱- من هیچ مشگلی با همسرم ندارم و اونم اصلا رفتارش کوچکترین تعقیری نکرده خدارو شکر   

۲- ماجرارو برای یکی که پاش بیرون حوض بود و هم سید و خوب میشناخت هم او ن خانوم روتعریف کردم  بهم گفت خودتو بزار جای اون ‌‌یک دختر مجرده و تنها مرد متاهل هم رشته اش هم محمد خوب اگه به پسر های مجرد رو بنداز که براش حرف در میارن  و از طرفی خودشم خیلی معذب میشه! محمد هم که به همه کمک می کنه و اصلا براش هیچ کس فرقی نداره ! شاید فکر کرده که اگه به محمد رو بندازه  از همه دردسرش کمتره کسی هم فکر بد نمی کنه!

منم با خودم فکر کردم که بهتره حواسم بهش باشه ولی اصلا به کسی چیزی نگم و خودم هم اذیت نکنم چون هنوز محمد همون محمد قبلی و دوست داشتنییه !!!پس دیگه حرفشو نمی زنم  مگر اینکه چیز عجیب غریب دیگه ای ببینم!! 

امروز خیلی دلم می خواست برم ورزش اما از صبح اسمون سوراخ شده و می باره منم هی آهنگ استاد شجریانو می زارم که میگه ببار ای دل خون ببار بر دشت و هامون ببار ! 

فردا وقت دکتر دارم  میخوام برم دندونامو بیلیچ کنم از رنگش راضی نیستم تا ۲۴ ساعت دندونام خیلی خساسه لذا چیز زیادی نمی توانم بخورم از طرفی دور کافی و چایی و کوک هم باید خط بکشم !!توی ایران قیمتش چنده می دونین؟؟؟ اینجا ۲۰۰ دولاره !!! راستی بلحره بعد از ۱ ماه استاپ وزنی امروز که خودمو وزن کردم ۱۳۵ پوند معادل ۶۱.۵ بودم خدارو شکر!! 

سه شنبه 

امروز صبح با دوچرخه رفتم دانشگاه هوا کمی سرد بود و باد می اومد واسه همین اینبار خیلی سخت بود برام همیشه توی ۴۵ دقیق ۵ کیلومتر و میرفتم اما اینبار ۱ ساعتی طول کشید! سه شنبه ها رو دوست دارم با بچه های ایرانی دانشگاه مک داند قرار می زاریم هر دفعه ۱۰ نفر بیشتر میان خلاصه کلی خوش میگذره!!بعد از مک دانلد من باید می رفتم دندون پزشکی واسه سفید کردن دندونام ! وقتی رفتم توی مطب دکتره کلی برگه بهم داد که امضا کنم که سوشون نکنم یک وقتی !۱ ساعت کارم طول کشید و من فکر می کردم الان دندونام هالیودی میشه و سفید یخچالی ولی اصلا از این خبرا نبود و ۱ درجه فوقش فرق کرد تازه اون به درک تمام دیروز با قرص های ادویل و کدین و قرص خواب آور خودمو بیهوش کردم چون از درد می خواستم سرمو بزنم به تیزی یک دیواری! لذا دیروز چیزی ننوشتم و الان دارم می نویسم که ۴ شنبه است! الان می یام به همه دوستای خوبم سر می زنم 

چهار شنبه: 

کارد بخور این شکم وامونده اه از صبح هر چی چشم دید شکمم خواست هی خونه جمع و جور می کردم هی کوفت می کردم لامصب باید ۶۰۰ تا می خوردم ۳۰۰ تا بیشتر خوردم از اینجا به بعد خیلی سخت لاغر شدن خدا بخیر کنه منم هنوز این آنفولانزای کوفتیم خوب نشده راحت نمی توانم ورزش کنم!! این ۱ هفته خیلی وقت خوبی بود همش هم تعطیل بودم اما هیچی ورزش نکردم  ! فکر کنم بدونم مشکلم چییه دکتر دندونم گفته نه چایی باید بخوری نه قهوه نه خردل و نه هر چیز رنگ داری خوب منم به جای اینکه ۱ چایی بزنم برا میان وعده یک حمله اساسی به یخچال کردم!! 

حالا قهوه و چایی و اینا به درک این قلیونه که دیگه نمی توانم بکشم خیلی اذیت میکنه البته من ماهی یک بار غروبی می شینم یک جا و حالشو می برم اما از و قتی که نمی توانم بکشم همش هوس می کنم! راستی مو هامو رنگ کردم قهوه ای روشن این سید که هنوز نفهمیده توی این چیزا خیلی بی دقته!!

نظرات 37 + ارسال نظر
سوگند شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:03 ق.ظ http://myfitness.blogfa.com/

وای مردم چه شیک شدن ، جدول هفتگی میذارن :))
راستی این توئیگی یه عکس بیشتر دیده ؟ آخه کنسرت شکیلا در کار نبود...

آره یک ولی عکس های کنسرت شکیلا رو ایمیل کردم می خوای ایمیلتو بده برات ایمیل کنم

توئیـــگی شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:34 ب.ظ http://130kg.blogfa.com

سلام و صد سلام و هزار باریکلا داره این مریم خوچله که جدول هفتگی گذاشته و دیگه منو ضرب و شتم نمیکنه D:
آخه دخمل خوبی شدم دیگه . ازم راضی هستی . هوم ؟

بابا هزار ماشالا تو که از همه بهتر و بیشتر نتیجه گرفتی کلی خرابتم مادر جان

مهدیه شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:02 ب.ظ http://chaghalo.persianblog.ir

نیستی مریمی؟کجایی؟خوبی که انشالله؟

نه بابا خوبم فقط تا ساعت ۱ ظهر خواب بودم الان میام بهت سر میزنم مشتی

عاطفه یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:44 ق.ظ

سهلاااااام
(اینو با لهجه بخون)
جوووووون من با اون لباش بندری سوغات مامان شو شو یه عکس بگیر من هم ببینم چطولییییییییییییییی میشی
خیلی دلم میخواد ببینم
آخ جوووووووووون
وای شما چه با حال دور هم جمع میشیننننننننننننننن
نبینم دیگه دلت تنگ بشه ها با شوهر به این خوبی و دوستای گل و گلابه با حال!
ولی دره گوشی بهت میگم حق داری دلت پر بزنه...

ای جون چشم برات عکس میگیرم حتما هفته دیگه ۱ شنبه هالوینه

تینا یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:08 ق.ظ http://tinaweightloss.blogfa.com/

عجب فیلمی دیدید! واسه همینه که من این چیزا رو وسواس دارم! ولی پانتومیمه کار با حالی بوده!

نی نی هم فکر نمیکنم باشه. هفته پیش آزمایش دادم. فکرکنم فقط کار هورمونهاست ):

خوب ایشالا که زودی خوب شی عزیزم بوس

پرستو یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:38 ق.ظ http://www.afarineshetaneman.blogfa.com

سلام عزیزم
پس حسابی خوش گذشته و خندیدیناا
ایول
همیشه به خوش گذرونی
خووب شد 4 شنبه سوری رو ندیدین چرته
فیلم یک تکه نان به کارگردانی کمال تبریزی محشره
من که هر چی میبینمش سیر نمیشم

وای خدا مرسی که اسم یک فیلم خوب و گفتی میرم می بینم میام نظرم رو میگم این هفته بیکارم شدیدا نیاز به این چیزا دارم

مهدیه یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:58 ق.ظ http://chaghalo.persianblog.ir

حالا این ادای غازقلنگی چطوری بود؟من که هر چی فکر کردم نفهمیدم باید چی کار کنیم طرف بفهمه موضوع را.تو هم استعدادهای خاصی داری ها.

هیچی بابا من که ادای منگلارو در اوردم با صدای غاز

شکمو یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:29 ق.ظ http://2shekamoo.blogfa.com

سلام مریمی

خدا رو شکر بهتری

عزیزم این اقا سید با شما دوستن ؟ یا فامیلین ؟ هر چی باشه به هر حال ادمیزاده دیگه ... حسودی هم داره دیگه ...

راستی قضیه ی عاشق شدن اون فامیل تون چی شد ؟ داداشت خوشحال شد ؟ :)

فیلم یک تکه نان خیلی قشنگه . مهدیه راست میگه اما معنا گراست ... باید حدود ۳ - ۴ باری ببینی تا تموم سکانسهای فیلم برات معنی پیدا کنه ...

تموم دیالوگ هاشو قشنگ گوش کنی ...

امیدوارم خوشت بیاد از فیلمه

سید که ۲ ساله شوورمه!!!
دختر خالم و دادشم شدیدا تیرپ لاو ترکوندن ومن از دست داداشم به شدت ناراختم چون قضیه رو دختر خالم بهم گفت نه دادشم!!!

این یک تکه نان هم فردا استاد می کنم!!

مرسی بوسسس

شکمو یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:31 ق.ظ

ببخشید فکر کردم مهدیه فیلمو معرفی کرد :)
پرستو جون رو جای مهدیه بخون :)

نوشته ات در مورد پاییز حسابی اشک درار بود :(

نیاز (نیروی برتر) یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:13 ق.ظ http://niruyebartar.blogfa.com

مریم!!!!!!!!!! مریم جون... نگرانیت کاملا طبیعیه... اقای همسری صد در صد هم قابل اعتماد وقتی اون زنه پاشو داره از گلیمش دراز می کنه... جلوشو بگیر... اقای همسر مال توئه... عشق زندگی توئه... شریک حال و اینده ته... حقته که از مالکیتت و حریم امن زندگیت دفاع کنی... سرسری از این موضوع نگذر تو رو خدا

نه از این موضوع که نخواهم گذشت ولی برخوردم هم خیلی مهمه فعلا دارم فکر می کنم که بر خورد اصلح رو انتخاب کنم!! بازم ممنون شاید تو خیلی بتونی کمکم کنی

عاطفه یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:19 ب.ظ http://www.tifi.blogfa.com

وای خیلی خوشحال میشم عکسو ببینمممممم
ممنون که واسم دعا میکنی مهربووووون
مریم جونم من از این تجربه ها ندارم و من هم اگه جای تو بودم حتما حسودیم میشد
نه حسووووید!!! نارحت و عصبانی!
به نظر من صحبت کردن خیلی معاثره به شرطی که بلد باشی چطوری صحبت کنی!
این بلد شدن به معنی اینکه بفهمی حرف دلت رو چطوری به شوهرت بزنی
باهاش حرف بزن دقیقا همینجوری که اینجا حرف زدی!
نه با دعوا و کنایه و بهش گوش زد کن که تو زن هستی و احساسی خاص خودت رو داری و این حس داره عصبیت میکنه ...
طوری که سید از دست نارحت نشه فقط درکت کنه و بفهمه با تمام وجودت بهش اعتماد داری...
تا دیگه زیاد مثل بقیه با اون رفتار نکنه تا دختر خانوم جایگاه خودش رو بشناسه ...

آره دعوا و کنایه که خیلی بده!!! ولی من اصلا این خانم رو شایسته پسری نمی دونم که معرفی به کسیش بکنم !! متاسفانه دختره خیلی باهوشه!! و اصلا هم نشون نمی ده که کنه شده یکمی مدل فرق می کنه ! اتفاقا هر کسی هم که ببینتش میگه چه با شخصییته!!! البته به مرور زمان حتما می فهمه که ...

تینا یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:51 ب.ظ http://tinaweightloss.blogfa.com/

من فکر می کنم تو ۱۰۰٪ حق داری. بنظرم بهتره هر وقت که همسرت می خواد با این خانم بیرون بره تو هم باهاشون بری. به همسرت هم چیزی نگو که حساسش کنه. فقط باید کاری کنی که اون دختره خودش از این رابطه سه نفره خسته بشه.

مثلا بگو خیلی دلم می خواد فلانی رو ببینم هر وقت خواستید برید مثلا بادمجون! بخرید منم میام. بعد برو و یه لحظه هم از همسرت جدا نشو. دست همسرت رو هم ول نکن. یه کمی هم صبور باش. بعد هم برنامه هایی بذار که این خانم با مردهای مجرد آشنا بشه! خودش دست از سرتون بر می داره.

خیلی راهکار خوبی بود همش دارم بهش فکر میکنم بوس گنده

سوگند یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:55 ب.ظ http://myfitness.blogfa.com/

خواهر مریم ُ شما ۱۰۰٪ حق داری که ناراحت باشی و استرس بگیری ُ این روزها دور و بر من پر از ین موارد شده ُ بدیش هم اینه که دور و بر آقایون ساده و خوش قلب میگردن ...
به نظر من هم به همسرت اصلاْ اصلاْ چیزی نگو چون ممکنه تا الان متوجه نبوده باشه و بعد از این تازه دقت کنه ... اونوقت خیلی بد میشه...فقط تا جایی که میتونی سعی کن به بهانه های مختلف مانع از دفت و آمدشون بشو ...
دیگه دهنم کف کرد

راستی مریم بابت نون سنگک شرمنده ام به خدا ُ کاش میشد برات بفرستم :(

ایمیلمو میذارم برام عکسا رو بفرست منم در جواب ایمیل برات موضوع رو کامل تعریف میکنم عزیزم

آره محمد واقعا پسر خوش قلبی هست از طرفس جون دانشگاه شریفی بوده و المپیادی اینا انجا تو ماییه های آچار فرانسه است هرکی کم میاره میاد پیشش خیلی کمک می کنه به همه شاید من الکی حساسم!!
راجبع سنگک از اینکه ایقدر مزه داده بهت که یک دنیا خوشحالم بابا

الان برات میل می کنم

توئیـــگی یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:09 ب.ظ http://130kg.blogfa.com

با استراتژی تینا جونه موافقم
به شوهرت اصلا نگو . من عمیقا بر این باورم و مثالهای زیادی دارم از این فرضیه - نه بلکه اصل علمی - که اگر شوهرت رو به کسی ببندی ، یعنی حسودی کنی و اینو بهش بگی . صد در صد شک نکن بی بروبرگرد کائنات اون شخص رو میذاره تو کاسه ی شوهرت و اگه تا قبل از اون هم خبری نبوده باشه بعدش خبری میشه !
بنابراین بدون اینکه اصلا و ابدا بهش بگی و بذاری که بفهمه حتی امواجت رو هم نگیره ، اما همه جا حضور داشته باش . به اون خانم هم رو نده . خیلی خشک باهاش برخورد کن .

آره واقعا همینه الان اصلا محمد نفهمیده که دختره بهش توجه می کنه و بهش گیر داده محمدم اصلا نه تا حالا بهش زنگ زده نه ایمیل زده من چکش کردم! من اگه بهش بگم انگار من بهش خط دادم !آره باید همین کارو کنم

نیلوفر یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:24 ب.ظ http://niloofarj.blogspot.com

مریم جون، گفتی و کردی کبابم، منم متاسفانه دچار همین مشکل شدم، و حسابی منو ریخته به هم با این تفاوت که این دختره هم دانشجوست و هم توی ساختمون خودمون خونه گرفته و هم خیلی پر روهه، وقتی ما میریم طبقه شش واسه اینکه همسرم و هیراد شنا کنن اونم بدو بدو سرو کله اش پیدا میشه حالا جالب اینجاست که من توی آب نمیرم واسه شنا میشینم تماشا میکنم اون دختره پررو با بکینی دو تکه میپره وسط آب و شنا و خیلی هم دختره راحتیه، مرتب شوخی و خنده، جلوی من و دوستای شوهرم برگشته به شوهرم میگه شما خیلی مرد خوشگلی هستید دلم میخواد با شما یه شب برم کلاب برقصم، منم ریلکس فقط میخندم، و هنوز به روی مبارکم نیاوردم
ولی یه تصمیماتی گرفتم که به زودی به مرحله عمل میرسونمش
تو هم موفق باشی و خیلی مواظب زندگیت باش بعضی از دختر ها خیلی باید آدم حواسشون بهشون باشه

ای بابا چرا دخترا این روزا اینقدر خونه خراب کن شدن آخه این چه وضعییه!!! چه سخت آخه باید چی کار کرد~!!!!

مهدیه دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:56 ق.ظ http://chaghalo.persianblog.ir

منم با نظر بقیه موافقم.همین که میگی دختره خیلی زرنگ تشریف داره پس معلومهکه پیش خودش یه حساب کتابایی کرده که زیگیل زندگی تو شده.والا اگه بحث کمک تنها باشه کلی ادمه دیگه که بهش کمک کنن.مگه فقط سید تو اونجا منجی شده؟؟؟
ضمن اینکه به روی شوهرت نمیاری کاری کن دختره پاشو از زندگیت ببره.اگه دیدی خیلی پررویی کرد شاید لازمه بدون این که شوهرت بفهمه یه گوشمالی تر و تمیز بهش بدی.نه اینکه بزنیش ها نه.منظورم اینه که یه برنامه ای واسش بچینی که خلاصه حساب کار دستش بیاد.
اگه بتونی شوهرتو هم اونقدر مشغول خودت بکنی که اگه اون زنگ زد و خواست قراری چیزی بزاره شوهرت خودش دست به سرش کنه مطمئن باش خیلی افاقه میکنه.تجربه اش را دارما که میگم.خودت چند ساله شوهر داری میدونی منظورمو.اگه زنگ زد خلاصه یه جورایی شوهر جان را اره.............دو دفعه که اینطوری بشه دفعه سوم دختره خیلی رودار باید باشه که باز مزاحم بشه.

مهدیه دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:54 ق.ظ http://chaghalo.persianblog.ir

میفهمم چه فشاری روته.خیلی سخته ادم به عشقش حساس بشه و احساس کنه یکی هست که میخواد اونو ازش بگیره.امیدوارم همه چی بی دردسر رو براه بشه.جابه جا شدنتون هم ممکنه باعث بشه این فشارا کمتر بشه.واست موفقیت ارزو میکنم.

نه چون خیالم از طرف سید راحته اونقدرم بهم سخت نمیگذره ایشالا که زودتر همه چی تمام شه

نیلوفر دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:01 ق.ظ http://niloofarj.blogspot.com

مرسی مریم جون از کامنتت، حتما بهش عمل میکنم، در ضمن خود دختره میدونه منم ازش بدم میاد و جالب هم اینجاست که اونم زیاد از من خوشش نمیاد، آره ایرانیه
البته بگم دختره اندامش خیلی قشنگه، دیگه ارادم واسه داشتن یه اندام قشنگ ۱۰ برابر شد

خوب من اصلا نمی فهمم این که اندامش خوبه سرو زبون هم داره بره یک شوهر اکبند بکنه دیگه مریضه مگه!!!! راستی ناراحت نباش مردا باید خیلی دلیل محکم داشته باشن واسه خیانت شو هرت هم که بچه هم داره معلوم مرد زندگی ایشالا هیچ اتفاقی نمی افته شر این آدم های چیپ هم کم میشه !! تو هم خیلی به خودت برس و مواظب خودت باش همش هم رو حیت رو حفظ کن شاد و شنگول که کسی اتو نداشته باشه!! این دختره هم که من درگیرشم خوش هیکل اما خیلی بر رویی نداره ولی خوب هم پولداره هم باهوشه !! خیلی هم زرنگه!

فاطمه دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:03 ق.ظ http://fatima1383.persianblog.ir

سلام تو خیلی هم به فکر زندیگت هستی و اصلا هم حسود نیستی به نظرم خیلی درست فکر کردی اینها زنگ خطر هستن ما خودمون زن هستیم و جنس بیشتر زنها هم میشناسیم که چطور میخوان ده نفر جذب خودشون بکنن خودت زجر نده اما راه حل مثل قطع ارتباط و رو ندادن در پیش بگیر

زی زی دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:11 ق.ظ http://zeinab20.blogfa.com

من الان که اینجا ر و خوندم یهو استرس گرفتم ببین مریم مردها همیشه توی یه باغ هایی سیر می کنن که باغهای خوبیه و با دیگران بنا به شخصیت خودشون برخورد می کنن اما این ما زنها هستشم که نهتنها توی باغ خودمون زندگی می کنیم که از باغ کل دنیا هم خبر داشته باشیم بازم کمه
خب ؟
بعدشم دخترا الان حیا و اینا سرشون نمیشه که ...البته نه همشون ها از این کیس ها منظورمه ....
تو باید مراقب باشی
مراقبت هم از اون لحاظ که باید برای سید جا بندازی که اصلا لزومی نداره اون بره با یه دختره دیگه اخر وقت بیرون خرید کنه
ببین می دونم اون اهل این حرفها نیست اما خب تابلوه که دختره هست و اون دخترا بلدن اتفاقا با یه همچین مردیی چه جوری برخورد کنن
من اتفاقا میگم به روی خودت بیار و به سرعت حساسیتت رو به شوهرت انتقال بده و بگو که از این بابت ناراحتی
اون حتما درکت می کنه و بخاطر حساسیت تو که عشقش هستی حتما روی رابطه و نوعش فوکوس می کنه

(¯`·._.:پرستش:._.·´¯) دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:57 ب.ظ http://barbie-parastesh.blogfa.com/

سلام مریم جون جیگر طلا :*
خوبی؟
مرسی که اومده بودی ملاقاتم. بهتر شدم اومدم ببینم چی کارا میکنی.
ایشالا که برای زندگیت مشکلی پیش نمیاد و شاد و مطمئن پیش میری، ولی این حس های زنانه قابل اعتمادن ;) هرموقع حس کردی یه کاریشون غیر طبیعیه مطمئن باش درست فکر میکنی! مثلاً اینکه موقع مریضی تو اون توقع داشته باشه همسرت ببردش میز ببینه، غیر منطقیه.. خونهء نو مبارک .. وای انقدر تغییر خونه رو دوسسسست دارم. ایشالا که خونه جدید براتون پر از شادی و خیر و برکت باشه عزیزممم

ثمانه دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:55 ب.ظ http://www.fitsho.blogfa.com

سلام خانومی...امروز دوشنبه است...وزنتو چیکار کردی ؟؟؟ من به ۶۱.۵ رسیدم...برنده شدی؟؟؟؟

[ بدون نام ] دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:58 ب.ظ

خانومی... ماجراتو خوندم...منم یه چیزی توی همین مایه ها داشتم..که یه مدت کوتاه اذیتم میکرد.... بعد چون نمی خواستم به کسی بگم به خود شوهرم گفتم....خیلی تعجب کرده بود از طرز فکرم و میگفت اصلا فکر نمیکرده من اینجوری باشم...ولی یکگم که براش توضیح دادم فهمید که این ذات خانوماست که شک کنن . عذر خواهی کرد به خاطر اینکه اگه کاری کرده که باعث شک تو من شده و خیلی زود طرف رو دک کرد... اصلا رفتارش رو باهاش عوض کرد.....(اونم مثل اقا سید شما کاملا مرد پاکیه و من کاملا بهش اطمینان دارم و اصلا هم از روی قصد این کارها رو نمیکرده)

ثمانه دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:00 ب.ظ http://www.fitsho.blogfa.com

کامنت بالایی هم منم............
حاال اگه خیلی روراست و صمیمی هستی با همسرت...بهش بگو که کارهای اون خانوم اذیتت میکنه و اگه میشه دیگه همسرتون برای ایشون کاری انجام ندن..... مردها خیلی راحت درکمون میکنن ... ما سختش میکنیم... بهش بگو خودت رو از یه رنج دائمی خلاص کن و بیشتر و بیشتر از زندگیت لذت ببر
موفق باشی

ثمانه دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:07 ب.ظ http://www.fitsho.blogfa.com

نظرات بقیه بچه ها رو که خوندم دیدم کاملا با من متفاوته... تو هم فکراتو بکن و کاری رو که به نظرت بیشتر با زندگیت جوره انجام بده....
شوهر من یه حرف خاص داره که میگه ... من هیچی راجع به زنها نمیدونم... هر کاری رو که باید بکنم و نمیدونم مستقیم به خودم بگو ... از مستقیم و رودررو حرف زدن لذت میبره.... به نطرم چرا وقتی میشه راحت حرف زد هیچی نگی و بریزی توی خودت و بعد به جاش هر جا میرن تو هم بری و خودتو توی رنج و عذاب بندازی..........
بازم فکر کن که کدوم راه به صلاحته ... تو از همه بیشتر خصوصیت اقا سید رو میشناسی مگه نه؟؟؟

نیاز (نیروی برتر) دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:27 ب.ظ http://niruyebartar.blogfa.com

بوووووووووووووووووووووووووووووس.. راستی خانومی من با حرفای زی زی صد در صد موافقم..

تینا سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:49 ق.ظ http://tinaweightloss.blogfa.com/

وای وای اسباب کشی! تازه باید آسانسور رو هم قرق (همینطوری می نویسنش؟) کنی! این هم یه مدل هالووینه دیگه... خونه نو مبارک (:

نیاز (نیروی برتر) سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:36 ق.ظ http://niruyebartar.blogfa.com

کاهش وزن مبارک مریم جون... دارم سعی می کنم خوابمو تنظیم کنم... هرچند از خواب بعدازظهر متنفررررررررررررررم اما امروز هم مجبورم کمی بعدازظهر بخوابم... :(

میترا سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:42 ق.ظ http://manolaghari9.blogfa.com

سلام عزیزم...
با همه این اوصاف...حواست رو بیشتر جمع کن.....
کاهش وزنت هم مبارکه/...

تینا چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:16 ق.ظ http://tinaweightloss.blogfa.com/

به به! بالاخره وزنت کم شد! داری حسابی خوش تیپ میشی دیگه...
من بلیچ نکردم ولی جرم گیری هم همینقدره... من دوبار در سال میرم. سه هفته دیگه وقت دارم

نیلوفر چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:12 ق.ظ http://niloofarj.blogspot.com

سلام مریم جون
کاهش وزنت خیلی مبارک، واسه اسباب کشی میخوای بیام کمک
روز خوبی داشته باشی

سوگند چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:48 ق.ظ http://myfitness.blogfa.com/

سلام خانم خوشگله
کجایی پس ؟ سرت شلوغه ؟
اسباب کشی چی شد ؟
راستی ایمیلمو گرفتی؟

تینا پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:04 ق.ظ http://tinaweightloss.blogfa.com/

سفید کردن دندونات درد داشت که مسکن خوردی؟ این که خیلی بده! من جرم گیری که میرم اصلا درد نداره.

تو هم خوب دوچرخه سواری می کنی. باریکلا... یک ساعت. خیلی عالیه.

من اروبیک رو از روی سی دی کار می کنم. یه جورایی بهش عادت کردم. البته حرکاتش خیلی مشکل نیست و روتینش هم خوبه. از یه مغازه ای که شبیه تی جی مکس هست خریدم.

نیلوفر پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:08 ق.ظ http://niloofarj.blogspot.com

حسابی تنوع بازی داری میکنی، دندون بلیچ میکنی، موهاتو رنگ میزنی، آفرین داری برای رفتن به خونه جدید خودتو هم آماده میکنی، هر دوتاش مبارک باشه، برو جلوی همسری هی دستتو بکن توی موهات و پریشونش کن، بلاخره متوجه میشه، البته اگه تا الان طاقت آوردی خودت چیزی نگفتی

سوگند پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:06 ق.ظ http://myfitness.blogfa.com/

مبارک باشه موهات عزیزم
آقایون اکثراً همینجورین ، خودتو ناراحت نکن...
بعدشم اصلاً اشکالی نداره که خوردی به جاش اسباب کشی کلی فعالیت میکنی میسوزه ...

میترا پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:52 ق.ظ http://manolaghari9.blogfa.com

سلام خانومی....
امیدوارم زود زود خوب خوب بشی...

عاطفه پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:33 ب.ظ

به به مریم خانومم!!!
کلی خندیدم وقتی گفتی سید نفهمیده موهات رو رنگ کردی!!!
یاده شوور خواهرم افتادم!
آخی همچین شووری نگرانی نداره قربونت برم
ذختره جلوش خود کشی هم کنه پا نمیده!
مواظب خودت و خودش باش!
دندونات هم مبارک باشه هاااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد